نقاشی‎های بیتا وکیلی مولد حریم آشنا در بطن فرهنگ دیگری

 

 نقاشی های بیتا وکیلی

در این تحلیل نقاشی‎های بیتا وکیلی با نام «شهریور»[1] با تکیه بر تئوری لوتمان در خصوص سمیوسفر تحلیل و سپس به سبک او پرداخته شده است.

بر اساس تئوری لوتمان و در نظر گرفتن فضا به عنوان ویژگی فرازبانی، گونه‎شناسی فرهنگ، یعنی جداسازی «فرهنگ آشنا» از «فرهنگ دیگری» مطرح می‎شود. بر اساس این الگوی فرهنگی، «فرهنگ آشنا» دارای ویژگی‎هایی مانند نظام‎مندی، پیوستاری، مشروعیت و ... است و در مقابل «فرهنگ دیگری» بی‎نظم، نابسامان، هیولاوار و وحشی تلقی می‎شود. هر چند «فرهنگ آشنا» برای تثبیت هویت خود، اتفاقاً و به شکل تناقض گونه‎ای  ناچار به پذیرش «فرهنگ دیگری» و ارتباط تعاملی با آن در مراحلی خواهد بود.

 

با این توضیح مقدماتی، با آثار وکیلی مواجه خواهم شد و در میانه تحلیل، تئوری لوتمان را در ارتباط با آثارش بیان خواهم کرد. در مجموعه «شهریور» فرهنگ آشنا به صورت تبلور است -و فراموش نکرده‎ایم که لوتمان واژه‎ سمیوسفر را از علم شیمی و ترازهای اوربیتالی گرفته است- تبلور و تولد در هسته مرکزی به صورت یک جنین نشان داده شده است. این جنین نماینده فرهنگ آشناست. در حاشیه در مقابل تولد و طبیعت، جهان صنعتی و آسمان خراش‎هایی با سوزن‎های منگنه، هیولاوار بالا رفته‎اند که نماینده فرهنگ بیگانه و دیگری هستند. اساسا لوتمان ساختار سمیوسفر را ساختاری نامتقارن می‎داند و این عدم تقارن به شکل روشنی در ارتباطِ بین "مرکز" تولد  -فرهنگ آشنا- و "حاشیه" آن –یعنی فرهنگ دیگری- خود را نشان داده است.

فضاهای نابسامان شهری و صنعتی که حاشیه را شکل داده‎اند اصل یکی از آثار وکیلی را تشکیل داده است. فضای حاشیه‎ای که غالب بر هسته و پیدایش از دل طبیعت است. رنگ‎های مرده و تیره در حاشیه نیز در تقابل رنگ‎های بر گرفته از طبیعت و نوع قلم کشیدن‎های ظریف او در مرکز دارد که مرکز را به سوی نقاشی‎های مینیاتوروار و شرقی برده و در مقابل، تضاد و البته تعامل کنش گونه با یک جامعه افسارگسیخته به تصویر کشیده است. یک خط روایی می‎توان از دل مجموعه شهریور بر اساس ساختار سمیوسفری بیرون کشید. حاشیه‎ای که مرکز را در ابتدای روایت پس می‎زند و خود را غالب بر کل نشان می‎دهد، کم‎کم رنگ می‎بازد. این رنگ باختن هنگامی صورت می‎پذیرد که رنگ‎های مرکز باز شده‎اند. فضای مرکز بسط‎یافته می‎شود. جنین بزرگ‎تر شده است. فیگور مادر نمایان می‎گردد و این مرکز است که فضای حاشیه‎ای را در نظام سمیوسفر پس خواهد زد. مرکز که قدرت یافته است. طیف رنگ‎ها نیز بازتر می‎شود تا اوج زیبایی‎شناسی تابلوهایش در فیگوری نمایان گردد که از هسته و مرکز شکل گرفته و در حال پس زدن فضای حاشیه‎ای است.

بیتا وکیلی مجموعه نقاشی های بیتا وکیلی با عنوان شهریور 

به این صورت فضای مرکز و شرق‎مآبانه که وجوه زیبایی‎شناسیش نیز تبلور می‎یابد کاملا سامان یافته تصویر شده است. این هسته ی پس زننده فضای حاشیه‎ای مشروعیت می‎گیرد طوری که در اصل فرهنگ اصیل و آشنا باید فرهنگ بیگانه و دیگری را پس نهد و خود مشروعیت یابد. فرهنگی که نهاد محسوب می‎گردد. در هسته و مرکز شاهد شکل‎گیری و حضور ناب‎ترین و خالص‎ترین هنجارهای هویتی یک فرهنگ می‎باشیم. این فضای مرکزی طوری به نقاشی‎های او جان داده است و آن‎ها را برگرفته از دل طبیعت می‎کند که شما را در مقابل حقیقتی زنده قرار خواهند داد.

 

از دیگر مسائل حائز اهمیت، سبک وکیلی در مجموعه اخیر اوست. نقاشی‎های جدیدش از نقاشی های قبلیش که در سبک آبستره شناخته شده بودند این بار نه تنها با وارد کردن فیگور نوعی آشنایی زدایی از سبک و ژانرهای آبستره می‎کند بلکه با نهادن یک خط روایی در دل نظام سمیوسفری، به چالش کشیدن تقابل دو فرهنگ و اصل نهادن دیگری، گذار کاملی از آبستره می‎کند. آن طور که میشل سوفِر مفسر و مبلغ آبستره آن را فاقد نقد منطقی می‎داند با یک رویکرد علمی در هنر در خوانش نقاشی‎های وکیلی مواجه شدم تا اساسا این تفکر سبکی را به چالش بکشم. نقاشی‎هایش را حتی آبستره پست‎مدرن –نامی که نمایشگاهش با آن تبلیغ شده بود- هم نمی‎دانم چون هنرمند را در عصر پسامدرن بالاتر از تن دادن به هر نظام تک بعدی می‎پندارم؛ زیرا تنها وارد کردن فیگور او را از آبستره خارج نکرده و آبستره بودن کارهایش نیز یک فضیلت محسوب نمی‎شده است. او خصوصیات سبکی را ارتقا داده است. اگر به نظر لوتمان بازگردم باید اشاره کنم که سمیوسفر فضای نشانه‎ای لازم برای هستی و کارکرد زبان‎های گوناگون و تعامل آن‎ها بر یکدیگر می‎باشد و سمیوسفر را نمی‎توان صرفا به مجموعه‎ زبان‎های موجود در آن تقلیل داد. به عبارت دیگر سمیوسفر دارای هستی ماقبل از این زبان‎ها بوده و هم‎چنین  دائماً در تعامل با آن‎هاست. فضای کارهای او به سبک خاصی تقلیل داده نمی‎شود و کاملا فراتر از یک سبک است و چون در یک سبک نمی‎گنجد؛ اشتباه است که بخواهیم در سبک‎شناسی یک واژه پست‎مدرنیسم با آن همراه کنیم. بیتا وکیلی فضای گفتمانی ایجاد کرده است. گفته در گفته وارد تعامل شده‎اند و فضای تعاملی در ترازهای متفاوت ایجاد کرده است تا خصوصیات سبک‎شناسی را نیز ارتقا دهد. در نقد سنتی شاید به دنبال سبک یک هنرمند رفتن و شناسایی و چارچوب دادن به آن اساس کار یک منتقد محسوب می‎گشت اما وقتی اثر هنری به نقد مدرن چراغ سبز نشان می‎دهد باید فضاهای تعاملی مورد واکاوی قرار گیرند.[2]

 

[1] نقاشی‎های بیتا وکیلی با نام «شهریور» از 1 تا 18 اردیبهشت‎ ماه در گالری «ماه مهر» دایر است.

[2] از آثار بیتا وکیلی کاملا لذت بردم و می‎خواستم تنها یادداشتی بر آن بنگارم و تجربه مواجهه شدن با آثارش را توصیف کنم؛ اما مواردی که به اشتباه در خوانش آثارش را خواندم و خصوصا اصل تقلیل دادن کارهایش به سبک آبستره یا هر پسوند و پیشوندی که به آن بخواهیم افزود بنده را واداشت تا با یک رویکرد علمی که اساسا آبستره در نقد علمی مهار نمی‎گردد با آن مواجه شوم. آثار او را فراتر از تقلیل به سبک خاصی می‎دانم و با گفتمان تعاملی است که می‎توان فضاهای گفتمانی در نقاشی‎هایش را تحلیل کرد.

 

 

 

 

درباره نویسنده :
دکتر مجید رحیمی جعفری

سوابق تحصیلی: دکتری تئاتر دانشگاه تهران – کارشناس ارشد ادبیات نمایشی با پایان‎نامه بررسی روابط بینامتنی در سینمای ایران (1390-1370) – مهندس تکنولوژی نساجی با پایان‎نامه تأثیر مُد در طراحی ماشین آلات.

 

عرصه فعالیت: مدیرمسئول مجموعة هنری آکادمی هنر / مدرس مقطع کارشناسی ارشد رشته های پژوهش هنر، ارتباط تصویری و تصویرسازی؛ مقطع کارشناسی طراحی لباس / طراح دو دوره سوالات کنکور کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد در رشته‌های طراحی لباس، ارتباط تصویری و تصویرسازی / منتقد و پژوهشگر هنر / تهیه کننده تئاتر / نمایشنامه و فیلمنامه‎نویس / عضو سابق  گروه پژوهشی نشانه‎شناسی هنر خانة هنرمندان ایران / دبیر اجرایی چندین همایش‎ علمی / همکاری با نشریات علمی-پژوهشی (همکاری در مقام داور فصلنامه جستارهای زبانی دانشگاه تربیت مدرس، روایت شناسی انجمن علمی نقد ادبی ایران) و تخصصی (از جمله فارابی و صنعت سینما)


نظریه ها: نظریه بیناجسمی / تئوریزه کردن نظریه بینارسانه در سال 1390 /  همکاری با دکتر حمیدرضا شعیری در تئوریزه کردن نظریه ناسرگی 1389

 

زمینه پژوهش: نشانه شناسی گفتمانی / بینامتنیت / نقد ادبی / جلوه‎های نمایشی / سینمای آمریکا / فشن آرت / ژانر / سینمای گرایندهاوس / ارتباط تصویری