رضا حسینی: اغلب گالري دارها دلال هستن
- توضیحات
- دسته: اخبار سایر هنرها
- منتشر شده در 1391-03-31 09:26
رضا حسيني نقاش معاصر معتقد است: هنر امروز تنها رويه سرگرمكننده و لذت آفرين خود را به جامعه عرضه ميكند. هنر قرار نيست عنصري آگاهيدهنده باشد. قرار نيست علمدار نهضت يا تفكري خاص باشد. قرار نيست براي كسي دلسوزي كند. رسالت هنر تلطيف زندگي است. در واقع هنر به واسطه شكل و گونهاي از آن پيروي ميكند؛ ذهن را آزادي ميبخشد يا آن را به خود معطوف ميدارد. به اثري كه درد اجتماع را نشان ميدهد و مشكلات را بسي پررنگتر به رخ ميكشد؛ معتقد نيستم. هنر با اين شكل و شمايل به باور من ابزار تخليه هيجانات اجتماعي است.
هنر سوپاپ اطمينان جامعه است. هنر به شكل اصيل خود، آن دم خلق ميشود كه گامي به پيش نهد و هنرمندانه به بيان احساس هنرمند بپردازد. هنر واپسگرا به اعتقاد من، هنري مرده است. واپسگرايي نه تنها به معناي رجوع به شكل هنر گذشته، بلكه به معناي نمايش هر سبك هنري اما با شكلي تقليدي. آن چه رنگي از ذهنيت ناب هنرمند را در خويش زنده نگذارد و او را به يك تكرار بيثمر ترغيب كند. در واقع هنر معاصر يك علم اعتراض به هنر سنتي در خود نهفته است. طبيعي است كه هنر مدرن توسط سنت سركوب ميشود. گرچه در بسياري از موارد از اين سركوبي ناآگاه است و مدرنيسم علت آن را نميداند. معتقدم اين تضاد هنر را در مسيري مطلوبتر حركت ميدهد.
وي در همين رابطه و در گفتوگو با هنرنيوز ادامه ميدهد: در واقع به تعبير من پست مدرنيسمزاده يك تفكر سنت گرا بر ضد هنر مدرن است. راهي براي تلطيف يك اعتراض و شكلي از هنر كه تنها پوسته ظاهرياش به مدرنيسم شباهت دارد. راهي ميانه براي تلطيف سنت و مدرن. در واقع هنر پست مدرن به شرايط معاصر خود اعتراض ميكند. اما اين اعتراض به تخليه هيجان اجتماع شباهت بيشتري دارد تا به هنر ناب.
اگر بيشتر دقت كنيم در خواهيم يافت؛ پست مدرن شكلي از هنر است كه مورد منفعت دلالان هنري قرار ميگيرد. چراكه هم شكلي مدرن دارد و هم مايهاي از سنت. در واقع اثري با چنين خصوصيات محتوايي، اثري قابل فروش است. بدين طريق يك واسطه، اثر هنري مورد انتخاب خود كه در شكل غالب، گونهاي از پست مدرنيسم است؛ براي فروش در ميان قشر مرفه اجتماع تبليغ ميكند.
ذائقه بازار را به نفع خود تغيير ميدهد و در نتيجه آن چه امروز به نام اثر هنري به خورد جامعه داده ميشود؛ چيزي متمايز از هر آن چيزي است كه آن را هنر ناب ميناميم. پس در جامعه امروز، هنر محمل فكري شكلي از اقتصاد است.
وي در بخشهاي ديگري از اين گفتوگوي بلند ادامه ميدهد: در واقع اين نبض در دست دلالان هنري است. حتي در ميان گالري داران كمتر ميتوان فرد يا افرادي را يافت كه به هنر اصيل متعهد باشد. در واقع بخش بزرگي از اقتصاد هنر در دست گالري داران است و بسياري از آنها از هنر اطلاعي ندارند.
وي در پاسخ به اين پرسش كه آيا ميتوان به اين امر اذعان داشت كه به فرض اينكه يك گالريدار از هنر مطلع باشد، باز هم در روند نمايش اثر هنري عنان را به دست اقتصاد خواهد سپرد؟
در واقع جريان اقتصاد و نياز مالي گالري داران قدرتمندتر از آرمان گرايي آنها در انتخاب و نمايش اثر هنري نيست؟ آيا نميتوان بر اين موضوع صحه گذاشت كه حتي گالريدار به فرض اطلاع از مباني هنر و شناخت هنر ناب، به دلايل مالي مجبور به نمايش اثر هنري غير موجه ميشود؟ ميگويد: آگاهي به هنر محدود نميشود. آگاهي از مسائل اجتماعي در اين امر اثرگذار است. شناخت نقش هنر و چرايي ايجاد هنر نكته قابل بحث است.
البته قابل فروش بودن اثر هنري به يقين در تصميمگيري براي نمايش آثار موثر است. كما اينكه اطلاع از هنر با اطلاع از مسائل اجتماعي و حتي عواقب نمايش يك مجموعه هنري متفاوت است. نقاش بودن يا شناخت نقاشي دليلي بر اطلاع از مسائل اجتماعي نيست.
در شرايطي كه نفع اقتصادي در زندگي نقشي اساسي ايفا ميكند، عجيب نيست اگر هنر درگير مسائل اقتصادي شود. كما اينكه هنر يكي از مشاغلي است كه همواره با مشكلات اقتصادي همراه است. به يقين رقمهايي كه امروز براي خريد اثر هنري پيشنهاد ميشود؛ به نيرويي مخرب تبديل شده و به بدنه هنر آسيب ميزند.
منبع: ملت ما