پرتاب آدمی به جهان رخدادها

 


فیلم تابور، یکی از بهترین آثار هستی‌شناسانه به شمار رفته و این پنداشت، تاویلی معناگرایانه به تعریف ممکن از آن قلمداد می‌گردد. این فیلم در دایره‌ای کنش‌مند از مواجهه‌ی موجود با پدیده های پیرامون به حرکت در آمده و سپس به رجعتی بازنمایانه به نطفه ی هستی چشم می سپارد.


وحید وکیلی فر در دومین ساخته‌اش، در بسط قواعدی خارج از چرخه‌ی مرسوم رسانه ای به دنبال رسیدن به تصویری جهان شمول در خط باریکی از ناتورالیسم و متافیزیک در پیمایش بوده و از این رویه‌ی در هم تنیده، هم به دنیای علمی تخیلی سرک می‌کشد و هم به سمت فضای فلسفی در مدار مرجع‌شناسی می‌رود.
تابور به لحاظ ظواهر اجرایی و پیچش روایت‌گری به سینمای تخیلی غرب پهلو می‌زند و از بابت عمق نگره‌ای پدیدارشناسانه، افقی به نگره‌ی عرفان شرقی دارد و زیبایی اثر در تلفیق ظریفی از این دو مبنای متمایز بوده که در نهایت به غایتی هدفمندانه از حقیقتی پایدار منجر می‌گردد. گویی موجود در جهان‌هایی ناموازی با تعاریف متعالی به سویی بی‌هویت از روح اساطیری‌اش پرتاب گردیده است و حال به مثابه‌ی عنصری فرسایشی به معلولیت رخدادها در آمده است.
شخصیت اصلی فیلم به ظاهر به مواد الکترو مغناطیسی حساس بوده و به مرور در برخورد با خارج از محدوده‌ی زیست‌اش دچار تاول می‌گردد و این مساله موجب عدم برقراری ارتباط با دیگران شده و او را به مکانی دور افتاده در حاشیه‌ی شهر گسیل می‌دارد. این موجود گمگشته، بدون وجود نام و در دالانی تاریک از زیستن که می‌تواند به هر گوشه از جهان تاویل یابد، به دنبال رسیدن به نقطه‌ای متمایز از بودن است.
در ابتدای فیلم، کاراکتر اصلی از اتاق قرنطینه شده‌ی خود وارد غاری می‌شود که به نام تونل در دنیای مدرن شناخته می‌گردد و در واقع سفر ناگزیر انسانی مستاصل از خانه‌ی سنت به محدوده‌ی تجدد خواهد بود. دوربین در این مسیر با نهایت طمانینه به دنبال ردپای این مرد متحیر بوده و با همراهی مخاطب به محدوده‌ی فعالیت‌اش وارد می‌گردد که به ظاهر، میکروب‌زدایی موجوداتی مانند سوسک می‌باشد، اما در لایه‌های پنهانی از مفاهیم خفته در زیر متن ، می‌توان به انجماد ذراتی خارج از تعریف ذاتی آفرینش اشاره نمود که همانند تنها کاراکتر قابل اشاره در فیلم، در محدوده‌ای بی‌قاعده از پذیرش قرار گرفته است و برای تمایز از این جهانِ پرتشویش می‌بایست یا از دایره‌ی وجود خارج گردیده و یا همچون کاراکتر فیلم به لباس استتار یافته‌ای از ارتباط، مبدل گردد. طراحی خلاقانه در لوکیشن تنهای شخصیت اصلی که سولاریس گونه با رنگ پوششی فضایی و حسی مخوف از سایه روشن همراه است، به القای محبوس بودن آدمی در جهان انفجار رخدادها دامن می‌زند.
فعالیت شخصیت اصلی فیلم، از میان برداشتن موجوداتی است که با توجه به یکی از دیالوگ‌های محدود فیلم، خودشان برخلاف تصور‌آلوده نمی‌باشند و ناپاکی را از محیط پیرامون دریافت نموده‌اند. رنگ خاکستری لباس کار کاراکتر در عین متضاد بودن با محیط، به ترکیب زیبایی شناسانه‌ی تصویر کمک نموده است. از طرفی استفاده از عناصر مدرن مانند آسانسور و محبوس ماندن شخصیت در داخل آن که با تقلایی جانکاه جهت خروج و تلاش در جهت بقاء به نمایش درمی‌آید، کاملا بر مبنای دلایل مورد اشاره در این متن بوده است. همچنین عنصر صدا به عنوان هیاهوی غارتگر عصر مدرنیته در فیلم ، نقشی اساسی دارد.
فیلم تابور به دنبال تصویری حزن آلود از آدمی در برزخ جهانی بی قاعده بوده و با همراهی موسیقی شرقی، به سوزی جان گداز در می‌آید. زاویه نماها، معرف زبونی کاراکتر می‌باشد و در این میان دوربین همچنان ناظر بی‌طرفی است. انتخاب چهره‌ی بازیگر و نوع گریم و طراحی بصری فیلم، فضایی استیلیزه از زیستنی محتوم به دایره‌ی نگاهی غمزده می‌رساند. فیلمی که به جای گفتگو، با زبان تصویر به دنبال بیان گفتنی‌های بسیار در تنهایی‌های انسان محبوس در سلول زندگی است. جایی که همگرایی به مرگی ناگهانی از مرد سیگار به لب می‌انجامد و انسان در دایره‌ای موهوم از تصور به دنبال مکانی جهت پیراستگی است، اما چنان به ورطه‌ی بی‌باوری رسیده که ناگزیر می‌گردد در سرای خانه‌ای مجلل مورد بهره‌برداری روحی و جسمی قرار گیرد. جایی که با لباس‌هایی برهنه و سری پوشیده از تماشا، به خواسته‌ای درد آلود تن می‌دهد تا تداعی‌گر برده‌داری های تاریخی در بزنگاه‌های گذار به سوی مدرنیته باشد.
این فیلم، به لحاظ نوع نگرش، بازتابی از فیلم موتورهای مقدس ساخته‌ی لئون کاراکس است. جایی که نحوه برخورد با وجود آدمی در اشکال مختلف، پژواکی از درون به بیرون می‌یابد و دوباره در سیری ناگزیر به ماوای خود دل می‌بندد.
فیلم تابور در همه نماها به دنبال رسیدن به چهارچوبی قاعده‌مند در هسته‌ای طراحی شده می‌باشد. یکی از زیباترین نماهای به کار رفته که با نورپردازی هنرمندانه‌ای به ثبت رسیده است، تعقیب کاراکتر در اتاقی جهت افشاندن سم بوده که به نماهایی بسته و محو شدن تدریجی تصویر تبدیل می‌شود و در عمق میدانی تعریف شده، به نقطه‌ای دور از موجودیت می‌رسد. استفاده از تونل وحشت در دنیایی چند بعدی و سقوط به گودالی مدرن از جاذبه‌های صوری، حسی وحشت‌زا به نگره‌ی وجوهی انسان امروزی می‌دهد. موجودی که با عینکی وسوسه‌انگیز از تماشا، دل به رخدادهایی آنی می‌دهد و روح پاک نهادش را به دست زنجیره‌ای ویرانگر می‌بخشد.
گداخته شدن گوشت در نمایی ثابت از ایجاد تفکر، به مانند تاول زدن آرمانی است که آدمی از ناف آفرینش به دنبال دستیابی به آن بوده و حال همچون سوسکی بی‌هویت می بایست از دایره‌ی مشاهده محو گردد. تصویر گذر کاراکتر از کنار اسکلت‌های سازه‌ای ناتمام تا رسیدن به دالان رهایی، قاب‌هایی است قابل اندیشه که نشانه‌هایی از تبعید انسان در چنگال مدنیتی تصنعی می‌باشد و این تابور تنهایی است که در قابی تنها و با پیکری عریان به سوی نور به نظاره می‌نشیند و فیلم در پیمایشی ساختارمند در فرم و معنا به اصالت وجود آدمی، به نمایی رو به پرستش پیوند می‌یابد. نمای زیبای نهایی، پیوندی فطری با نقطه‌ی آرمانی حقیقت است، جایی که موجود به پارسایی جان بخشی از آفرینش خود باز می‌گردد.

درباره نویسنده :
مرتضی اسماعیل دوست
نام نویسنده: مرتضی اسماعیل دوست

فعالیت‌های مطبوعاتی در رسانه‌های مختلف

فعالیت‌های هنری: ساخت فیلم کوتاه، نگارش فیلمنامه و داستان