شرارت و خونسردی / نگاهی به فیلم رامپارت Rampart

 

وودی هارلسون 

برخی از بازیگران به این دلیل که در فیلم‎های مختلف نقش‎های متفاوتی را ایفا کرده‎اند و نقش‎هایشان شبیه یکدیگر نیست به خود می‎بالند.

عده دیگری نیز هستند که به عنوان بازیگر کلیشه یک نقش شناخته می‎شوند و وقتی از کلیشه خود خارج می‎شوند منتقدان یا مخاطب عام و حتی خودشان خوشحال هستند که نقش متفاوت دیگری به آن‎ها پیشنهاد شده است. می‎خواهم به دسته‎ی دیگری اشاره کنم که هیچ‎کدام نیست و برخی به اشتباه آن‎ها را کلیشه می‎دانند. وودی هارلسون در فیلم رامپارت (2012) -Rampart یکی از شاخه‎های دپارتمان پلیس لس آنجلس- هم چنین ویژگی‎ دارد. جزء دسته وسط قرار می‎گیرد.

چقدر تا به حال به این فکر کرده‎ایم که ای کاش باز هم فلان بازیگر را در همان نقش ببینیم. نقش دوست‎داشتنی که با آن زندگی کرده‎ایم و این فرصت برایمان پیش نیامده است. رابرت دنیرو را هم مانند هارلسون می‎دانم. ابایی ندارد اگر برخی نقش‎هایش شبیه یکدیگر باشد. دنیرویی که در فیلم‎های کمدی سلطان کمدی و مافرشتهها نیستیم بازی کرده یا دنیرویی که در رفقای خوب، کازینو، این را تحلیلش کن و آن را تحلیلش کن بازی کرده است برخی ویژگی‎هایی ثابتی را برای ما زنده می‎کند که آن‎ها را بسیار دوست داریم. او حتی یک سکانس بی‎نظیر دربارانداز مارلون براندو را که ما نتوانستیم مشابهش را ببینیم در مقابل آیینه در شاهکار گاو خشمگین بازی می‎کند تا ما این لذت را از او تجربه کنیم. بازگردیم سراغ هارلسون و این‎که بازی دوست‎داشتنی او در نقش میکی در قاتلین بالفطره را می­توان به نوعی در رامپارت مشاهده کرد. شرارتی که هارلسون در ایفای نقش دیو براون از خود نشان می‎دهد شبیه نقش دوست داشتنی میکی است. کسی که کافی است تا پای در جایی گذارد و کلی شرارت به میان آید.

 

پوستر rampartرامپارت با سکانس آغازینش به ما نشان می‎دهد که دیو براون هیچ ابایی از به کار بردن الفاظ زشت کنار همکارانش ندارد. همکار زنش را تحقیر می‎کند. خود را در جایگاه پدرانه‎ای قرار می‎دهد که باید تربیت کننده بوده و نبوده. خونسردی و شرارت دو جزء اصلی نقش دیو براون است که در سال 1999 به عنوان یک پلیس فاسد اخلاقی شناخته می‎شود. خونسردی و شرارتی که در بازی هارلسون موج می‎زند. البته نباید فراموش شود که فیلم ما را وارد یک تعلیق بزرگ می‎کند. ابتدا شرارتی از دیو را نشان می‎دهد سپس خانواده را طوری به تصویر می‎کشد که مخاطب اعمال عجیب غریب دیو را بر پایه بی‎توجهی خانواده گذارد. دیوی که خانواده‎اش و دخترش را دوست داشته است. دیوی که به عنوان پلیس تجاوزکار تنها به دلیل کشتن یک متجاوز به دختران شناخته می‎شود و دلیل کشتن او را هم داشتن دو دختر می‎داند. فیلم به صورتی پیش می‎رود که مخاطب کمی بپذیرد دیو آن‎قدر هم آدم بدی نیست. او شرور نیست بلکه تنها در مقابل شرارت‎ها شرور می‎شود. دیو می‎خواهد جلوی فساد را بگیرد.

شخصیت دیو نوعی پرداخته شده که پس از این تعلیق ویران شده نشان داده شود. پلیسی که هیچ راهی ندارد جز این‎که ادامه دهد. دستگاه اداری که خود آن‎قدر فساد دارد که با دیو هم کنار بیاید. نژاد پرستی او، کشتن بدون توجه و جمله آغازین او که درس‎هایی که قبل از پلیس شدن می‎دهند را باید دور ریخت همه جزئی از شرارت‎هایش بوده‎اند. او شخص متجاوز را شاید به دلیل این‎که دختر دارد نکشته و تنها به دلیل یافتن فرصت از سر راهش برداشته است، همان‎طور که دزدان یک قمارخانه را مورد هدف قرار می‎دهد.

رامپارت دومین اثر اُرن مورمن پس از پیامرسان The Messengerآن هم با بازی هارلسون و بن فاستر است. او برای نگارش فیلم جدیدش سراغ یکی از بهترین رمان نویسان جنایی جیمز ال روی که نیازی به تعریف ندارد رفت تا رامپارت را بنویسد. اما بزرگترین ضربه را به فیلم و بازی درخشان هارلسون فیلمنامه زده است. فیلمنامه بسیار فضای داستانی دارد. گاه فضا مستندوار می‎شود و تنها وقایع را باید دنبال کرد و سیستم پشت پرده رسوایی را شناخت و گاه تنها باید فضاهایی را دنبال کرد که پرداختش مانند آن شده که یک صفحه داستان را با توصیف کامل مورد مطالعه قرار می‎دهید. البته اگر ال‎روی رمان آن را می‎نوشت و آن را می‎خواندیم قطعا بیشتر از این لذت می‎بردیم. مورمن فیلمنامه آنجا نیستم I’m Not There را هم نگاشته که آن فیلم هم بزرگترین ضربه را از فیلمنامه مستندگونه خود خورده است و داستان خوبی را دنبال نمی‎کنیم. در رامپارت فقط شخصیت هارلسون کامل است هیچ کس دیگری برای ما معرفی نمی‎شود، نمی‎شناسیمشان یا حداقل می‎توانم بگویم ما که در لس‎آنجلس زندگی نکردیم آن‎ها را درک نمی‎کنیم.

دادستان با بازی سیگورنی ویور فقط می‎اید که ما پشت پرده را کمی بشناسیم و از همان‎جا که دیو از او می‎خواهد صحبتی داشته باشند غیب می‎شود. شخصیت وکیل (رابین رایت پن) هم خیلی برای ما مرموز باقی می‎ماند و او را نمی‎شناسیم یا بازجوی امور داخلی (آیس کوب) هم بسیار غریب است. نمی‎دانیم دقیقا وظیفه او چیست و نحوه بازجویی و خط‎گیری‎اش به چه نحوی است. خانواده دیو هم که در فیلم دقایق بیشتری دیده می‎شوند هیچ ویژگی متمایزی ندارند. رامپارت را در فضای رمان بیشتر می‎پسندم و در فیلم تنها هارلسون را مرد اول آن می‎دانم.

 

امتیاز منتقد به فیلم از 10 (6.7)

امتیاز مخاطبان سایت IMDB به فیلم از 10 (6.1)

درباره نویسنده :
مهدی میرقادی
نام نویسنده: مهدی میرقادی

طراح مد، انیماتور و منتقد سینما / همکاری با نشریات داخلی و خارجی

کارشناس طراحی مد از RMIT ملبورن

کارشناس ارشد انیمیشن از LASALLE College of the Arts سنگاپور