اختصاصی

  • برندگان ونیز ۲۰۲۲ مشخص شدند، سهم پررنگ سینمای ایران در بخش های مختلف

    هفتاد و نهمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز شنبه شب با اعلام برندگان و مراسم اختتامیه به کار خود پایان داد. این جشنواره در ونیز ایتالیا از ۳۱ اوت تا ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۲ برگزار شد. مستند همه زیبایی و خونریزی (All the beauty and the bloodshed) به کارگردانی لورا پویترس برنده شیر طلایی برای بهترین فیلم در هفتاد و نهمین دو...

گرند بوداپست هتل/ زندگی شیرین

 

در هر اثر هنری، به هر سبک و سیاقی، فضای فانتزی می‌تواند حاصل کار را شیرین‌تر و مقبول‌تر کند. فانتزی را باید نوعی از ارائه‌ی مفاهیم و ایده‌ها دانست که در آن فیلمساز، اصول معقول و منطبق بر منطق و جهان علیً را دگرگون کرده تا بتواند جهان ایده‌آلی که نظر دارد را خلق کند. این دنیای متفاوت - که دارای ما به ازای واقعی نبوده و بیشتر بر پایه‌ی تجربیات ذهنی و انبوهی از خاطرات نویسنده است - بستری مناسب است برای بیان سرگذشت‌ها و ماجراهای هیجان انگیزی که صحبت از آن‌ها در قالب رئال برای فیلمساز مقدور نبوده و در صورت ارائه در فضای واقع‌گرا، برای مخاطب قابل پذیرش و درک نخواهد بود. اندرسون نیز در آخرین ساخته‌اش، به سراغ نقل کردن داستانی مملو از فلش‌بک‌های تو در تو و پرشاخ و برگ رفته که با کمک تخیل خلاق و نوآوری‌های غافلگیر کننده‌اش، حس اعجاب را در بیننده برمی‌انگیزاند و با فراهم آوردن لذت و سرگرمی و جذب تمام عیار مخاطب، ذهن او را برای دریافت مفاهیم مورد نظر فیلمساز آماده می‌سازد.

 

 


اندرسون، با زبان طنز و با بهره‌گیری از سفری افسون کننده در هزارتوی تاریخ، موج‌های ضدجنگ اش را برای مخاطب ارسال می‌‌کند و در مسیر بیان این آرمان، دچار شعارزدگی نمی‌شود. زیرو نوجوان جنگ زده‌ای است که خانواده‌اش را از دست داده و اینک برای کار به هتل گراند بوداپست پناه برده است. او خیلی زود با توجه به صداقت و درستکاری‌اش، مورد اعتماد مدیر هتل قرار می‌گیرد و بارها با گوستاو هم سفر می‌شود. اندرسون با قرینه سازی نماهای بازرسی قطار توسط مامورین ارتش ZZ – که طعنه‌ی شفافی در خود دارد – فضای خفقان‌آلود و ملتهب آن روزگار - جنگ جهانی - را به باورپذیرترین شکل ممکن تجسم می‌کند. در هر دو بار توقف قطار در مرز، زیرو با بی‌رحمی توسط ماموران دستگیر می‌شود و گوستاو در حمایت از او بر می‌خیزد، اما ایستادگی در برابر ظلم، تاوان سنگینی برای گوستاو دارد. در نهایت نیز هتل گراند بوداپست توسط نیروهای نظامی اشغال می شود و محیط گرم و دوست داشتنی آن ، به جولانگاه سربازان بدل می‌شود. اندرسون در نمایی هوشمندانه ، جنگ و علت پیدایش اش را به زبانی ساده و هجوآلود توصیف می کند .سربازانی که کورکورانه و تنها با شنیدن صدای شلیک، بر روی هم آتش می‌گشایند و بدون توجه به عوامل محیطی دیگر، به ماشین‌های آدم‌کشی بی‌رحم تبدیل می‌شوند.


اندرسون در قصه‌گویی‌اش، با آفرینش قطب مثبت( گوستاو و زیرو ) و منفی(پسر پیرزن و قاتل حرفه‌ای‌اش) ، نقطه‌ی بحران ( crisis) - که همان کشته شدن شاهد نهایی توسط خانواده پیرزن است - ، نقطه‌ی اوج( climax ) – که شامل درگیری‌ها و تعقیب و گریزهای نهایی در هتل می شود – و ... بر طبق اصول کلاسیک عمل کرده و فارغ از پرداخت‌های گل درشت و یا ساختارشکنی‌های بی‌مورد، به سادگی هرچه تمام تر، داستان را به پیش برده است.


فیلم‌های فانتزی را با کاراکترهای کارتونی و غیرواقعی، لوکیشن‌های ساختگی و ماکت‌گون و اتفاقات غیرعادی، دیوانه‌وار و تا حدودی کودکانه می‌شناسیم. ویژگی‌هایی که چندان به مذاق علاقه‌مندان به سینمای واقع‌گرا خوش نمی‌آید. اما اندرسون قصه‌گوی توانمندی است که موقعیت‌های جنون انگیز و کاراکترهای بی همتایش را با رشته‌هایی از عقلانیت و منطق به هم پیوند می‌زند و مجموعه‌ای منسجم را شکل می‌دهد که می‌تواند با مخاطب سخت پسندی که با فضاسازی‌های کودکانه میانه‌ای ندارد، ارتباط برقرار کند.


در گراند هتل بوداپست، تصاحب تابلوی نقاشی برای قهرمان و ضد قهرمان قصه، جنبه‌ای حیاتی دارد ولی برای راوی داستان این تابلو کوچکترین اهمیتی ندارد، به گونه‌ای که اندرسون، فقط در یک نما، آن هم به صورت گذرا، نقاشی را نشان داده و با انتخاب نقاشی با فرمتی مضحک، سعی در ترسیم هجویه‌ای بر این تعقیب و گریز‌های بیهوده دارد. این تمهید اندرسون، با تعریفی که هیچکاک از مک گافین به سینما شناسانده است ، کاملا مطابقت دارد. در واقع، موضوعی که برای اندرسون اهمیت دارد، مسیر حیات گوستاو و میزان تاثیرگذاری‌اش بر انسان‌های پیرامونی است.


کارگردان، کاراکترهایش را در تلاطمی دائمی قرار داده و پیوسته کشمکشی را در سیر حرکتی آن‌ها به سمت موفقیت و رهایی، قرار می‌دهد. گره افکنی و گره‌گشایی‌های پیاپی، پروتاگونیست، آنتاگونیست و حتی تماشاگران را لحظه‌ای به حال خود رها نمی‌کند و موقعیت‌های کمیک متعددی که از دل صحنه‌های ظاهرا عادی خلق می‌شود از تلخی فزاینده‌ای که بر سرنوشت محتوم کاراکترها حکمرانی می‌کند، می‌کاهد. به یاد بیاوریم نماهایی را که صاحبان هتل‌ها در قالبی موتیف‌وار، می کوشند تا بتوانند قرار ملاقاتی را با شاهد فراری ترتیب دهند، اما متصدیان هتل‌ها با مکالمات ساده ی تلفنی و نمایش واگذاری کارشان به لابی من جوان هنگام برقراری تماس، از سویی یادآور روابط بین گوستاو شده و از سوی دیگر با تعمیم این گونه روابط به سراسر جهان در قالب الگویی کهن، سبب ساز لذت و شوقی بی مانند در مخاطب می شوند. موتیف مشابهی نیز از رازآلودگی مکالمات بین گوستاو و کشیش های معبد نوک کوه و تکرار عجیب و غریب آن خلق می‌شود که با این تمهید، نماها حالتی کمیک به خود گرفته و با هجوی که بر تدابیر امنیتی و ملاقات های پنهانی در فیلم‌های جاسوسی ارائه می‌دهد، خنده‌ی مخاطب را در پی دارد.


انتخاب شیرینی مندل، به عنوان سرنخ اصلی قضایای جنایی و پلیسی در جریان فیلم، نمونه‌ی دیگری از شوخ طبعی اندرسون است که می تواند با هجو همه‌ی مسائل، حتی پایه و اساس ژانر تریلر، لبخندی ممتد را بر لبان مخاطب حک کند.


این جلوه‌های طنازانه در فیلم، سبب شده تا مخاطب از دیدن نماهایی چون قطع انگشتان دست وکیل، کشتار نگهبانان زندان و یا قتل شاهد در اتاق اعتراف، منزجر نشده و بتواند آنها را به عنوان بخشی از حیات گوستاو و همراهانش بپذیرد و با این قهرمان سمپاتیک، هم ذات‌پنداری کند.

 

درباره نویسنده :
خشایار سنجری
نام نویسنده: خشایار سنجری

سوابق تحصیلی: جراح دندانپزشک دانش آموخته ی دانشگاه تهران
عرصة فعالیت: همکاری به عنوان منتقد با سایت‌های تحلیلی سینمایی، سردبیر و
مدیر مسئول نشریة مهرگان در دانشگاه تهران، موسس و دبیر سابق کانون فرهنگی
هنری هامون در دانشگاه تهران، ساخت فیلم کوتاه، نگارش داستان‌های کوتاه و فیلمنامه فیلم‌های کوتاه
زمینة پژوهش: موج نو سینمای فرانسه، سینمای مینیمال، معماری در سینمای فرانسه



نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مطالب مرتبط

تحلیل سینما

تحلیل تجسمی

پیشنهاد کتاب

باستان شناسی سینما