نقد فیلم کفشدوزک Lady Bird ساخته گرتا گرویک؛ شیرشا رونان در اوج!

 

 

فیلم کفشدوزک خیلی سریع تر از آنچه فکرش را بکنید شروع می شود. مادر و دختری در ماشین به نوار صوتی رمان خوشه های جان اشتاین بک گوش می دهند. سال 2002 است. آن ها می روند که تا کمپ کالج جدیدی را که دختر با بازی سیرشا رونان بایستی در آن تحصیل کند را از نزدیک مشاهده کنند. نوار صوتی رمان همچنان در حال پخش شدن است. مادر و دختر به یکدیگر لبخند می زنند. دختر برمی گردد و قطره اشکی که در گوشه چشم‌اش جا خوش کرده است را پاک می کند.


داستان فیلم کفشدوزک در شهر ساکرامنتو می‌گذرد. شهری که گرتا گرویک؛ کارگردان فیلم همراه بری لارسون و جسیکا چستین در آنجا بزرگ شده‌اند. کریستین(سیرشا رونان) ۱۷ ساله و غالبا پرخاشگر برای فرار از محیط پیرامونش نام خود را کفشدوزک می گذارد. او علیه مادرش ماریون (با نقش آفرینی خیره کننده لوری متکالف) می‌خروشد. در مدرسه درباره وضعیت اقتصادی خانواده (پدرش با نقش‌آفرینی تریسی لتس از کار بیکار شده) دروغ می‌گوید. کریستین با پسری (لوکاس هجس) آشنا می‌شود. عناصر آشنای دوران بلوغ در تصویر جسورانه‌ی فیلم از مادر و دختری که مدام با یکدیگر جدل دارند و به زودی به خاطر کالج رفتن دختر از هم دور می‌شوند، به اوج می‌رسند. از نگاه گرویک نه مادر خوبی وجود دارد و نه دختری بد. زنان او چند لایه اند. گرویگ می‌گوید: «‌واقعیت این است که من یک مادر تنهای بی‌نقص و یک دختر بی‌نقص نمی شناسم.» با این روحیه گرویک به گونه های بازیگر نقش کریستین (سیرشا رونان) کک و مک اضافه کرد.

 

گرتا گرویک را بیشتر به دلیل نقش آفرینی در فیلم های شریک زندگی‌اش؛ نوح بامباک می شناسیم. لازم به ذکر است که او علاوه بر نقش آفرینی در فیلم های فرانسیس ها و دلبر آمریکایی فیلمنامه‌ی آن ها را نیز نگاشته است. به واقع کفشدوزک اولین فیلم بلند داستانی او در مقام کارگردان است. داستان آشنای دخترکی عاصی که سلطه‌ی ایدئولوژیک نهاد خانواده را برنمی تابد و دست به شورش می زند. دلیلی برای این ادعایم ندارم ولی به نظرم می رسد که فیلم به نحوی حدیث نفس کارگردان‌اش است. زنی که خود پیشتر در سنین بلوغ چنین وضعیت بحرانی‌ای را از سر گذرانده است. همان طوری که خودِ گرویک تلویحی بدان اشاره کرده است چنین داستانی را صرفاً یک فیلمساز زن می تواند بسازد. فیلم او یک خصلت اتوبیوگرافیکال دارد. و هرچند یک اثر تماماً مستقل است اما می تواند با توجه به جسارت های مضمونی‌اش فیلمی مربوط به جریان اصلی سینمای هالیوود نیز قلمداد شود. شعار اصلی فیلم نیز در ادامه‌ی چنین مسیر جسورانه‌ای است. شعاری که از دهان کریستین کاراکتر اصلی فیلم خارج می شود: "دوره‌ی آموزش و یادگیری در دبیرستان ها به پایان رسیده است" او عملاً در فیلم گرویک به این شعار جامه‌ی عمل می پوشاند. از محیط آموزشی می گریزد، بکارت‌اش را از دست می دهد. برعلیه خانواده شورش می کند و تلاش می کند که تا با اعمال نابهنجارش هویت خود را مستقل از آن چیزی که سیستم به او تحمیل می کند، بسازد.

 

البته بدیهی‌ست که این نمی تواند یک ایده‌ی بکر برای ساختن یک فیلم باشد. بسیاری از فیلمسازان پیش از گرویک تازه کار این ایده را آزموده و فیلم های درخشانی نیز ساخته اند، اما دستپختِ گرویک اثر دیگری‌ست. فیلم او بی نقص نیست اما کامل است. بازی بازیگران در اوج است. چیزی که پیشتر از این از بازیگری همچون سیرشا رونان انتظار می رفت. انتظار دارم که بازی او در این فیلم از چشم داوران اسکار امسال دور نماند. او بسیار درخشان است. لوری متکالف نیز در اوج است. او در قالب مادری مشوش و آشفته که کارمند تلویزیون است، و دلنگران آینده‌ی فرزند، بی نظیر است. شیمی رابطه‌ی او با کاراکتر کریستین بسیار جذاب از کار درآمده است. این به نظرم یکی از بهترین زوج های بازیگری امسال است. مشخص است که گرویک کار با بازیگران را بلد است. و این یک حقیقت است که او با ساختن اولین فیلمش بشدت ما را به ظهور یک فیلمساز بااستعداد امیدوار کرده است. فیلم او سکانس های تاثیرگذاری دارد که می تواند مخاطبان‌اش را به همذات پنداری و همراهی بیشتر ترغیب کند. و این دقیقاً همان چیزی است که از یک فیلمساز آمریکایی انتظار می رود. ما مشتاق دیدن فیلم بعدی گرویک هستیم. او مسیر خود را یافته است. بازیگری تمام شد! حال وقت فیلم ساختن است.

 

 

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر