ذهنی به هم ریخته از افیون زندگی / نگاهی به فیلم «اعترافات ذهن خطرناک من»

اعترافات ذهن خطرناک من

 هومن سیدی با فرمی مهندسی شده در عناصر سینمایی، ما را به تماشای فیلمی در می آورد که تاثیر مخرب آثار اعتیاد را نه در شمایلی مرسوم از شکنندگی اندام و زبان شخصیت، بلکه در پیچش جهانی آخرالزمانی نمایان می سازد که از این منظر فیلم " اعترافات ذهن خطرناک من" را می توان به عنوان فیلمی اخلاق گرا در جهت مغموم شمردن مواد خانمان سوز اعتیاد دانست که شکلی صریح از آن را در نمایی سوخته از خانه کاراکتر اصلی فیلم می توان دید.

 

هومن سیدی پس از فیلم ویدئویی "آفریقا" و فیلم هنجارشکن "سیزده"، حالا در سومین ساخته بلندش به مرزهایی از پخته گی در نویسندگی و اجرا رسیده است که با ظرافتی خاص و با بهره مندی از مولفه های امروز سینمای آوانگارد اروپا و فیلم های مستقل امریکا، فضایی فراتر از قالب سینمای تثبیت شده ایرانی را به نمایش در می آورد.

پُر واضح است که در فیلم اعترافات ذهن خطرناک من، نمی توان به نشانه ای مشخص از مولفه های سینمای ایرانی رسید، اما این مساله دلیلی بر ضعف ساختاری اثر نبوده و تنها سلیقه ای است که فیلمساز، الزامی به عمل کردن بدان ندارد. از طرفی دامنه مساله حاشیه مند اعتیاد در گستره جهان و نوع مبادلات مواد در زنجیره ای به هم پیوسته از تولید تا مصرف و نیز رعایت جهان بی مکانی شخصیت، دلایلی منطقی از نبود مولفه های سینمایی بومی می دهد.

داستان یک خطی فیلم اعترافات ذهن خطرناک من، براساس فراموشی رخ داده در شخصیتی است که در شناسنامه ای ابطال شده ناصر نام دارد، اما دوستدار آن است که فرهاد صدایش کنند. این شخص براساس استفاده مکرر از مواد مخدر، دچار فراموشی کامل شده است و هیچ رخداد و مساله ای را به خاطر نمی آورد و مخاطب در سیری 24 ساعته همراه با شخصیت به سمت فضایی وهم گونه از روایت می رود که با کولاژهای بینامتنی، قطع های سریع، خرده روایت هایی کوتاه و متقاطع و درهم ریختگی های پازل گونه زمانی و مکانی به تصویر در می آید که در این میان همه عناصر دیداری و شنیداری در خدمت هدفی یکپارچه در آمده و اجرای مهندسی شده کارگردان به آن صورتی شاکله مند می دهد. همچنین موسیقی ارزنده "بامداد افشار"، باند صدایی وحشت زا از " مهران ملکوتی" ، چهره پردازی هنرمندانه "مهرداد میرکیانی" و بازی منحصر به فرد " سیامک صفری" در خدمت ایجاد حسی بصری از ایده مرکزی فراموشی بوده و به رخدادی غریب در سیاره ای توهم زده از هستی و نیستی کمک می کند. گویی فرهاد با شمایلی هراس آلود در برزخ کیفر گناهی است که سال ها یدک می کشد و سیامک صفری در اجرایی فراتر از استانداردهای ناقص بازیگری در ایران با سیمای هیولایی برآمده از ناکجای زیستن به این زندان توهش و نیرنگ، تاثیری مضاعف بخشیده است.

فیلمساز در فیلم اعترافات ذهن خطرناک من، به سمت فضایی فرم گرا و نگاهی ساختارشکن رفته است. مسیری که پیشتر برای فیلمسازان کوتاه رخ می داد و حالا با استفاده از دوربین هایی مجهز، امکان بهره مندی در سازه ای بلند از نور و تصویر فراهم شده تا جهانی تازه از رویدادهایی انسانی را در پرده تماشا به نظاره بنشینیم و هومن سیدی نیز از آن دسته فیلمسازان تجربی است که با توجه به وام گیری از آثار فیلمسازان خارجی در مسیری نامتعارف از قالب سینمای ایران حرکت می کند.

فیلم اعترافات ذهن خطرناک من به لحاظ تلفیقی پیچیده از فضایی انتزاعی و جهانی حقیقی به آثار بهرام توکلی نزدیکی می یابد و این راه بیگانه نیست، چرا که اولین فیلم بلند توکلی با نام " پابرهنه در بهشت" با حضور هومن سیدی نقش یافت. اما بنای فرمی سومین ساخته هومن سیدی به سینمای گای ریچی تمایل دارد که این تشابه در شکل چیدمان کلمات و اَدای دیالوگ ها و بازی های کلامی نمود داشته و در روایتی پست مدرن از اجرای اثر نیز رصد می شود. برای نمونه می توان از سکانس مربوط به تعقیب و گریز سوژه توسط آمبولانس اشاره داشت که از منظری بازیگوشانه و از جهان هزل به تصویر در می آید. در این خصوص لازم به یادآوری است که ساخت فیلم هایی تجربی در سیطره بی هویت آثاری تکراری در سینمای ایران می تواند نوید رسیدن به نقطه ای متمایز از تماشا باشد و اگرچه آزمودن مسیرهایی تازه در این نوع سینما همراه با مخاطرات و کاستی هایی است، اما امکانی برای تغییر ذائقه مخاطب ایرانی با تاثیرپذیری از الگوهای روایی و فرمی در حوزه های مختلف فیلمنگاری و اجرای اثر می بخشد. سینمایی که در غالب آثارش ناآگاهی به اصول و قواعد ژانر و یا نبود ساختاری منسجم به چشم می خورد و حتی در منظری منتقدانه به آفت برخوردی سلیقه ای با اثر دچار است، نگاهی سطحی که از نبود دانشی تئوریک و نشانه شناسی بصری در رنج به سر می برد. تحلیل ساختاری در فیلمی چون " اعترافات ذهن خطرناک من" به پندار صورت هایی پراکنده از حس سردرگمی برخورد با رویدادی معلق می رسد و این شکل مواجهه با توجه به ذهنیت فروپاشیده کاراکتر اصلی قابل پذیرش می باشد، چرا که به مثابه برخورد با فضاهای متفاوت حسی بوده که پرده به پرده به اجرای نقشی متوهم می پردازد. برای اشاره می توان به چرخش داستانی پرورش یافته از فرهاد نظر داشت که در ابتدا آیدا را زن خود دانسته و در میانه دیگر فیلم او را غریبه از خود فرض می کند. فیلم دارای فضاسازی هایی بکر از ترکیب نور و رنگ بوده که اتمسفر غریبی را شکل می دهد که این تصویرهای خلاقانه توسط پیمان شادمانفر به محصوریت فضایی انتزاعی از شخصیت فرهاد دامن می زند. همچنین فیلمنامه نگاشته شده با فرمی متمایز از شیوه کلاسیک و با پایانی باز از عدم توان شخص از حل مساله روایت می شود که این نوع شیوه با توجه به شرایط حاد رخ داده برای شخصیت اصلی فیلم کاملا درست و منطقی است.

در این فیلم، کارگردان با استفاده از ایده محوری فراموشی به سمت ارائه فرمی در اجرا براساس رفت و برگشت های زمانی رفته که نگاهی متمایز را براساس ذهن مشوش راوی شکل می دهد. در این خصوص تدوینی همراستا با رجعتی باز خوانی شده از  تباهی زندگی فرهاد به ثبت فروپاشی زمان می رود و از طرفی قصد دارد تا براساس توالی رخدادها به توهم نگاه مستاصل شخص در سیطره زمان بیافزاید. شیوه معمایی فیلمساز در ارائه اطلاعات به مخاطب این امکان را می دهد که زنجیره ای از اتفاقات ناپایدار را در پازلی به هم ریخته در کنار هم چیده و دوباره در پرداختی متمایز به هم ریزد.

فیلم اعترافات ذهن خطرناک من، یادآور نظم های تبیین شده در نظریه لاکان بوده و سفری غمگسارانه میان امر خیالی و امر نمادین و امر واقع را به هم می دوزد. به طوری که نگاهی پرسش گر از احوال فرهاد، نشانه هایی از امر خیالی است و محصور شدن وی در جهانی برزخی به امر نمادین تمایل دارد که گویی شخصیت فرهاد نه در طی سفری 24 ساعته بلکه از سال ها پیش در دنیایی خاص از زیستنی دیوانه وار بسر می برد و جنون نهفته در پیکر هیولایی اش را از سنین کودکی و با مرگ ناخودآگاه بچه ای دیگر به نمایش درآورده است، اما فرهاد در پی خاطره ای گمشده از واقعیت خود است و این مساله دلالت به امری واقع داشته که از ذات حقیقت جوی بشر سرچشمه می گیرد. اگر چه با توجه به ذهنیت فروپاشیده این پرسوناژ، نمی توان به طور قاطع داده های صادر شده از وی را به خروجی مطمئنی از واقعیت متصل گرداند، اما نگره ای تفسیر گونه از همین خاستگاه معلق، می تواند ما را به فهمی روانشناختی و یا تعبیری فلسفی بکشاند، تا از فضای روانکاوانه به تعریف دوباره ای از حافظه انسان دست بزنیم که همچون ظرفی وسیع دارای خاصيت ارتجاعی نامحدودی است. محدوده ای که به اندازه تعداد و تنوع اطلاعات در آن، می توان به درک پدیده ها رسید تا به جای تعبیری ناصحیح از ضعف حادثه به چالشی در فهم یادآوری مواجه شد.

کاراکتر فرهاد در این فیلم با توجه به انباشت مواد مانده در ذهن اش دچار تهی شدگی است و این گم شدن تاریک وار از سودای زیستن به وی شمایلی جنون آمیز داده است. از منظری دیگر و از باب فلسفی نیز به مواجهه با نگره ای از هایدگر می رسیم که فراموشی هستی را به عنوان غایبی بزرگ در زندگی بشر می داند و این بیان صریح در نزد فیلسوفی پیچیده گو که کمتر به صورت قطعی از گزاره‌های فلسفی استفاده می کند، مطلبی قابل اشاره به حساب می آید. با این حال فیلم اعترافات ذهن خطرناک من، در مواردی از تفهیم جستجوی شخصیت در یافتن فراموشی خود به دام تکرار می افتد و در قالب نریشن هایی هم شکل، از خلق موقعیت هایی تازه و تنوع مواجهه با ثبت این برزخ قابل تغییر ناتوان می شود. از طرفی کارکرد شخصیتی ناکارآمد چون دختر مُرده در داخل خانه، جدای از حسی ترس گونه نمی تواند ما به ازایی قابل توجه بیابد. فیلم اعترافات ذهن خطرناک من، تلاشی است در جهت مواجه تخیل در برابر حقیقتی انکارناپذیر که از دالان ذهنی فراموشکار بنا می شود. نمایی هلی شات در ابتدا و انتهای فیلم که شخص را خفته در بستر مرگی تدریجی نشان می دهد، اعترافاتی کثیف از مردی است که به دنبال آن است تا دوباره با موقعیت های ناگوار زندگی اش برخورد نماید؛ این بار با لباسی انتزاعی و با چهره ای مخدوش از برزخی هولناک!

 

درباره نویسنده :
مرتضی اسماعیل دوست
نام نویسنده: مرتضی اسماعیل دوست

فعالیت‌های مطبوعاتی در رسانه‌های مختلف

فعالیت‌های هنری: ساخت فیلم کوتاه، نگارش فیلمنامه و داستان