بدون هیچ عشقی نگاهی به «عشق» میشائیل هانکه

 

 عشق میشائیل هانکه

من تا این‎جا در حال نوشتن لیست فیلم‎های محبوبم در جشنواره کن هستم. عشق Amour ساخته میشائیل هانکه فیلمی است که تعداد زیادی از منتقدان آن را بهترین فیلم جشنواره امسال لقب داده‎اند؛ اما من روی چنین حرفی اصلا حساب نمی‎کنم. من دو ساعت نشستم در حالتی کسل کننده و با کم‎ترین ذوق این فیلم بی‎مزه را تماشا کردم و هنوز هیچ تغییری در من ایجاد نشده است. من در پایان کاملا از این‎که صدای گریه‎های اطرافیانم را می‎شنیدم پریشان‎حال بودم. آیا مردم واقعا این را دوست داشتند؟ چطور چنین چیزی ممکن است؟ شاید من جوانم و خیلی جوان‎تر از آن‎که بخواهم رسیدن به پیری و مرگ را درک کنم. شاید این یک گفتار تک‎گویانه و حدیث نفسی از هانکه است که به مرز 70 سالگی رسیده است. هر چه بود من که از آن خوشم نیامد. مؤثر؟ نه به هیچ وجه.

آمور، یا به زبان ساده‎تر در انگلیسی لاو (عشق)، آخرین فیلم از کارگردان اتریشی میشائیل هانکه که نخل طلای کن را در کارنامه دارد؛ است. من می‎خواهم بپذیرم که این آخرین تجربه خوب از او نیست زیرا من در ذهنم دو تجربه خوب بازیهای مسخره Funny Games و روبان سفید The White Ribbon را به یاد دارم که از آن‎ها لذت برده‎ام. عشق در مورد ازدواج دو فرد سالخورده است که به پیری رسیده‎اند و لحظات قبل از مرگ را در کنار یکدیگر هستند. این فیلم در همین مورد است. فقط یک پرتره از پیری و لجاجت زوجی که برای پذیرفتن واقعیت مرگ دست و پا می‎زنند. سرانجام لجاجتی از دورنمای شخصی در دهه‎ی 20. بازم باید به این اشاره کنم که شاید من با چنین تجربه‎ای ناآشنا هستم، بنابراین این ممکن است در موردم گفته شود که من به همین دلیل آن را درک نمی‎کنم.

ممکن است این به نظر برسد که من یک مخاطب سینمای عامه‎پسند هستم و شما با چنین جواب‎هایی در مقابل من قرار بگیرید (در واقع چنین نیست). من قطعا تفاوت تولیدات بزرگ و مستقل سینما چه در زبان خودم –انگلیسی- و چه سایر زبان‎ها است؛ می‎دانم. باید اشاره کنم که عاشق فیلمسازان خارجی چون ژاک اودیار، خاویر دولان، نیکلاس وندینگ رفن و بانگ جون هو  –و تعداد بسیار بسیار دیگری از همین جشنواره – هستم؛ اما من فقط نمی‎توانم این نوع از سینما را تحمل کنم. این نوعِ کسل کننده و توصیفی از سینما که فقط زوجی را به ما برای دو ساعت نشان دهد که با واقعیتی چون مرگ مواجه هستند؛ اما تلاش می‎کنند آن را نادیده بگیرند، خود را دور ببینند و یا دست و پا بزنند. این جذاب یا هیجان‎آور یا دلچسب یا سحرآمیز یا پرطپش نیست. سرتاسر این فیلم بی‎مزه و ملال‎آور و به صورت ساده به تصویر درآمده است.

به طور حتم اجراها خوب هستند. قطعا فیلمبرداری، نورپردازی و طراحی صحنه خوب هستند؛ اما یک فیلم بیش از مجموعِ چند مورد است. متأسفانه در مجموع چیز خاصی حاصل نشده است. هیچ. من هر چه تلاش کردم اشکم درنیامد. عشق، برای من، تهی از احساس بود. باز هم شاید من آدمی هستم که آن را خوب متوجه نشدم؛ زیرا من یک شخص 80 ساله یا نزدیک به 80 سال نیستم و هرگز هم ازدواج نکرده‎ام. با این حال می‎خواهم سعی کنم که چیزی از فیلم استنتاج کنم. من می‎توانم احساس بسیار فراوانی را بیابم که با موضوع اصلی دم‎دستی آن از بین رفته است. من می‎توانم ابتدای ان را درک کنم، اما نمی‎توانم تا انتها منتظر بمانم بنابراین باید بلند شوم و به دنبال فیلم دیگری در کن باشم که از آن لذت ببرم.

فیلم love میشائیل هانکه 

خلاصه این‎که بهتربن راه برای توضیح ابن که چرا از عشق خوشم نیامد این است که فیلم تنها صحنه‎هایی از زندگی یک زوج پیر است که روز به روز پیرتر می‎شوند. بله این واقعیت اصلی این است. پرتره‎ای گل‎درشت از این گونه زوج‎های سالخورده و اینکه چگونه عشق درد نردیک شدن به مرگ را در آن‎ها وخیم‎تر می‎کند, و دلیلی برای احساس همدردی و اهمیت دادن به آن‎ها ندارم. که من را در مورد نزدیک شدن آن‎ها به مرگ نگران کند. آن‎ها کیستند؟ شاید آن‎ها زندگی طولانی، سالم و موفقی داشته‎اند و اگر چنین است، پس چرا من باید تا این اندازه نگران تقلای آن‎ها باشم؟ به طور حتم هیچ‎کس نمی‎خواهد فرد دیگری بمیرد و این کاملاً قابل درک است؛ اما نکته همین‎جاست. مرگ همیشه همراه و اطراف ما بوده، این احساس همیشه در دنیا وجود داشته و  همه‎ی ما روزی مرگ را نجربه خواهیم کرد (چه پدر بزرگ و مادر بزرگ، چه در خانواده‎ای بزرگ، دوستان و ...) و از آن جایی که مرگ وجود دارد، در من اشتیاقی برای اهمیت دادن به فیلمی  که هیچ چیز خاصی به چنین تجربه‎ای نمی‎افزاید، وجود ندارد.

دیگر مقایسه‎ی تند و تلخ من برای این فیلم این است که شبیه خوردن یک تکه نان بیات و بی‎مزه است. مهم نیست که چیست، مهم این است که آن نان بیات نمی‎تواند بهترین  وعدۀ غذایی باشد که تا به حال خورده‎اید؛ البته قابل درک است که اگر شما برای یک هفته گرسنگی بکشید برای شما لذیذ خواهد بود. یا این‎که ممکن است بارها و بارها بهترین غذای دنیا را خورده باشید که اکنون یک تکه نان بیات یک تغییر لذیذ از استانداردهای همیشگی تان است؛ اما در این نقطه از زندگی چیزی لذیذتر، با لایه‎ها، طعم و ترکیباتی بیشتر را ترجیح می‎دهم که واقعاً بیشتر از یک قرص نان پخته شده از غلات باشد.

عشق نه درون مایه  دارد, نه سبک, نه شعف, نه شور و نه حتی بن‎مایه. فیلم تنها صحنه‎هایی است که یکی پس از دیگری می‎آیند و می‎روند به طوری که برخی با هم مرتبط هستند، اما در مجموع چنین نیست. شخصاً به فیلم‎هایی گرایش دارم که درون‎مایه, سبک و داستان یا موضوعی داشته باشند که تاکنون ندیده‎ام و من را به دنیای دیگری ببرند. من را شیفته و مجذوب خود سازند، به من چیزی بیاموزند، به من انگیزه بدهند و احساسی برایم به ارمغان آوردند که معمولاً تهی از آن هستم. عشق هیچ یک از این‎ها نیست و تنها احساس نا امیدی، حقارت و خشم را بر می‎انگیزد. هزاران هزار فیلم دیگر وجود دارد -حتی آن‎هایی که من بدم می‎آید- که ترجیح می‎دهم دوباره آن‎ها را ببینم به جای این‎که یک بار دیگر به تماشای این فیلم بنشینم. از این فیلم چیزی عاید من نشد، برای من کاری نکرد، می‎خواهم فراموشش کنم و با بیشترین سرعتی که می‎توانم ادامه دهم.

 

 


توضیح مترجم:

الکس بیلینگتون منتقدی است که بر خلاف برخی ریویونویسان عرصه نقدنویسی بی‎جهت از فیلمی تعریف نکرده است و در سال‎های اخیر اگر به کارنامه ریویوهای او نگاهی بیاندازیم متوجه خواهیم شد که فیلم‎هایی که او ستایش‎شان کرده است را دوست داریم. نمونه‎هایش کشتیکجکار، یک پیامبر، درایو، باید در مورد کوین صحبت کنیم و فیلم‎های متعدد دیگر. بیلینگتون تا به این‎جای کار فیلم زنگار و استخوان ساخته ژاک اودیار و سپس فیلم مثل یک عاشق ساخته عباس کیارستمی را بهترین فیلم‎های جشنواره کن دانسته است که به زودی یادداشتش را منتشر خواهیم کرد.

 

 

 

درباره نویسنده :
دکتر مجید رحیمی جعفری

سوابق تحصیلی: دکتری تئاتر دانشگاه تهران – کارشناس ارشد ادبیات نمایشی با پایان‎نامه بررسی روابط بینامتنی در سینمای ایران (1390-1370) – مهندس تکنولوژی نساجی با پایان‎نامه تأثیر مُد در طراحی ماشین آلات.

 

عرصه فعالیت: مدیرمسئول مجموعة هنری آکادمی هنر / مدرس مقطع کارشناسی ارشد رشته های پژوهش هنر، ارتباط تصویری و تصویرسازی؛ مقطع کارشناسی طراحی لباس / طراح دو دوره سوالات کنکور کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد در رشته‌های طراحی لباس، ارتباط تصویری و تصویرسازی / منتقد و پژوهشگر هنر / تهیه کننده تئاتر / نمایشنامه و فیلمنامه‎نویس / عضو سابق  گروه پژوهشی نشانه‎شناسی هنر خانة هنرمندان ایران / دبیر اجرایی چندین همایش‎ علمی / همکاری با نشریات علمی-پژوهشی (همکاری در مقام داور فصلنامه جستارهای زبانی دانشگاه تربیت مدرس، روایت شناسی انجمن علمی نقد ادبی ایران) و تخصصی (از جمله فارابی و صنعت سینما)


نظریه ها: نظریه بیناجسمی / تئوریزه کردن نظریه بینارسانه در سال 1390 /  همکاری با دکتر حمیدرضا شعیری در تئوریزه کردن نظریه ناسرگی 1389

 

زمینه پژوهش: نشانه شناسی گفتمانی / بینامتنیت / نقد ادبی / جلوه‎های نمایشی / سینمای آمریکا / فشن آرت / ژانر / سینمای گرایندهاوس / ارتباط تصویری