نقد فیلم در جسم و روح On Body & Soul ساخته ایلدیکو انیِدی برنده خرس طلای برلین 2017 / رویای مجارستانی

 

 

داستان فیلم جدید ایلدیکو انیِدی-سال‌ها بود که از خانم انیدی خبری نبود-در یک کشتارگاه اتفاق می‌افتد، جایی باورنکردنی برای یک ملودرام عشقی. کشتارگاه شاید آخرین مکانی باشد که کسی را به یاد عشق و عاشقی بیندازد. نگاه ترسان گاوها، شلیک گلوله و فوران خون و لخته شدن آن بر دیوار و کف کشتارگاه جایی برای بازگویی داستان‌های رومانتیک نمی‌گذارد. فیلم با نمایش جزییات سلاخی گاوها، شوکی به تماشاگر احساساتی وارد می‌کند که شاید او را برای چند روز از خوردن گوشت بازدارد!


فیلم در سکانس اول با به تصویر کشیدن دو گوزن نر و ماده در جنگلی زمستانی که در آن برف به آرامی می‌بارد، هیجانی وصف‌ناکردنی در تماشاگر به وجود می‌آورد. تماشاگر هر لحظه منتظر اتفاقی دلخراش است. آیا یک شکارچی در کمینگاهی در انتظار است که یکی از این دو حیوان را در تیررس خود ببیند و کار را یکسره کند؟ در حالی‌که هیجان به اوج خود رسیده ناگهان در کشتارگاه گاوی با شلیک گلوله به سر کشته می‌شود. نمای نزدیک از سر گاو که تقریباً تمامی پرده سینما را در برمی‌گیرد، امکانی برای تماشاگر نمی‌گذارد تا سرنوشت حیوان نگون‌بخت را نادیده بگیرد یا آن را فراموش کند. داوری درباره صحنه‌های دلخراش کشتار‌گاه بر عهده تماشاگر گذاشته می‌شود، فیلم در این باره غلو نمی‌کند. حتی کسی که تازه می‌خواهد در کشتارگاه استخدام شود با رضایت درونی از این کار و سلاخی حیوان‌ها سخن می‌گوید، به گونه‌ای که سرپرست کشتارگاه مجبور می‌شود به او بگوید که در این باره باید محتاط‌تر باشد و با حیوان‌های بیچاره نیز همدردی نشان دهد.

 


اما در این کشتارگاه زنی کار می‌کند که مسئول کنترل کیفیت گوشت است. بهره‌گیری از اعداد و رعایت کامل مقررات جهان او را می‌سازند، حافظه‌ای باورنکردنی دارد و نسبت به نحوه کار کارکنان کشتارگاه سخت‌گیر است. به همین دلیل به سرعت منزوی می‌شود. در ادامه‌ی فیلم تماشاگر به تدریج درمی‌یابد که رابطه گوزن‌ها در جنگل با کار در کشتارگاه چیست. در خشن‌ترین محل کاری داستانی عاشقانه در حال تکوین است که پذیرش آن تنها در افسانه‌ها امکان‌پذیر است. آندره، سرپرست کشتارگاه و ماریا هر شب رویایی یکسان را تجربه می‌کنند. این راز پس از سرقت دارو از آزمایشگاه کشتارگاه برملا می‌شود، دارویی که برای افزایش توان جنسی گاوهای نر به کار گرفته می‌شود. یک روانکاو به توصیه پلیس مسئولیت می‌یابد ضمن گفت‌وگو با کارکنان کشتارگاه بررسی کند که چه کسی احتمالاْ به دلیل مشکلات یا اختلالات جنسی می‌تواند دزد این داروها باشد. وقتی روانکاو از رویا‌های کارکنان می‌پرسد به یکسانی رویاهای شبانه ماریا و سرپرست کشتارگاه پی می‌برد. اما در این فیلم لایه‌های عشق و بیان آن بسیار پیچیده و تو در تو هستند.

 

آندره، سرپرست کشتارگاه که یک دستش فلج است، ظاهراً دیگر در پی عشق و عاشقی نیست و پس از جدایی از همسرش مدت‌هاست که به تنهایی در آپارتمانی زندگی می‌کند. ماریا با حافظه‌ای هم‌چون کامپیوتر، به شدت خجالتی و از جمع گریزان است و از تماس معمولی بدن و دست با دیگران نیز خودداری می‌کند. این وضعیت بیمارگونه که ماریا از آن باخبر است، او را مجبور می‌کند که از کمک‌های یک روانشناس استفاده کند. پس از آنکه این دو رویا‌های شبانه خود را با یکدیگر مقایسه می‌کنند، تردیدی نمی‌ماند که رویاهای این دو حتا در جزئیات یکسان هستند. آندره در شکل گوزن نر و ماریا در هیئت گوزن ماده در اصل یک زوج در جهان رویاها هستند. 

 

کارگردان به شکلی زیبا و شاعرانه نزدیکی این گوزن‌ها به یکدیگر را به روی پرده می‌آورد. طنز دلچسبی نیز در دیالوگ‌ها نهفته است که فیلم را تا پایان همراهی می‌کند. رویا نقطه اتصال این فرد با جهانی دیگر است. تجربه‌ای استثنایی که بر واقعیت تاثیر می‌گذارد و آن را تابع خود می‌کند. فیلم از پرسپکتیو یا نگاه آندره و ماریا این رابطه عاشقانه را در رویا و واقعیت به نمایش می‌گذارد. فراز و نشیب‌های این فیلم همگی قابل تامل و بحث‌برانگیز هستند. فیلمی که روزها و شاید ماه‌ها ذهن تماشاگر به خود مشغول کند.

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: بهروز صادقی