نقد فیلم موحش Redoutable ساخته میشل هازاناسیوس / لوئی گرل تقدیم می‌کند!

 

 

این شاید کنجکاوی‌برانگیزترین فیلم حاضر در بخش اصلی جشنواره‌ی کن امسال است. فیلمی که میشل هازاناسیوس؛ فیلمساز فرانسوی برنده‌ی جایزه‌ی اسکار برای فیلم آرتیست درباره‌ی مقطعی از زندگی ژان لوک گدار و ان ویازمسکی ساخته است. در این فیلم لوئی گرل بازیگر مشهور فرانسوی در نقش ژان لوک گدار ظاهر شده و استیسی مارتین عهده دار نقش آن ویازمسکی بوده است.


باید همین ابتدای یادداشت اذعان کنم که فیلم هازاناسیوس شایسته‌ی چنین عنوانی است(موحش). آن به واقع ادای سهمی‌ست عظیم به لحاظ سبکی شخصِ آقای گدار. هر چند که در نهایت دارد همچنان داستان یک ازدواج بحران زده و بازسازی دورانی مهم و پر از تناقض در تاریخ معاصر فرانسه را روایت می کند. به نظر می رسد که این تنها گداری‌های دوآتشه‌ و سختگیر هستند که ممکن است از فیلم متنفر شوند.

 


در هر صورت «موحش» فیلمی است که زندگی کوتاه مدت ژان لوک گدار با بازیگر و رمان نویس؛ آن ویازمسکی را در بحبوحه‌ی شبه انقلاب می 1968 به تصویر می‌کشد. هازاناسیوس این فیلم را با اقتباس از رمان اتوبیوگرافیکال ویازمسکی؛ یک سال بعد، ساخته است. گدار زمانی که با ویازمسکی ازدواج کرد 37 ساله بود و آن 19 ساله. این دو در کنار یکدیگر سازنده‌ی یکی از بحث برانگیزترین فیلم‌های ژان لوک گدار یعنی «چینی» (1968) بودند. هر چند عمر رابطه‌ی عاشقانه‌اشان کوتاه بود زیرا که دو سال بعد از ساخت چینی یعنی در سال 1970 از یکدیگر جدا شدند. در آن سال گدار دیگر به شیوه‌ی معمول فیلم نمی‌ساخت و به شدت رادیکال و سیاسی شده بود. آن دو در حین ساخت فیلم «باد شرق» از یکدیگر جدا شدند.

 


اما «موحش» در نهایت فیلم هنرنمایی لوئی گرل است. او در این فیلم گویا دست به یک جعل هویت زده است. به واقع او در فیلم هازاناسیوس همان گداری است که همه می‌شناسند. به همان اندازه متفرعن و خودشیفته. با آن لهجه‌ی سوئیسی مشهور. اجرایی که به نظر چندان به مذاق همان گداری‌های دوآتشه خوش نمی‌آید. آن‌ها احتمالاً نمی‌پذیرند که گدار چنین کاراکتر خودخواه و جاه طلبی داشته باشد. هرچند که در نهایت فیلم هازاناسیوس تمام تلاش خود را داشته که مقام هنری گدار را پاس بدارد و بستاید. او همچنین در ترسیم سیمای نابغه‌ای که بین عشق و تعهد دیوانه‌وار به تفکرات رادیکالش مردد مانده، بسیار موفق بوده است. اما هر چقدر که لوئی گرل در بازنمایی هویت ژان لوک گدار موفق بوده، استیسی مارتین در ایفای نقش آن ویازمسکی ناموفق است. این البته شاید بازگردد به مرموز بودن چهره‌ی او در میان سینمافیل‌های جهان در نسبت با فیگوری مثل گدار. بهرحال گدار با فیلم‌ها، نوشته‌ها، سخنرانی‌ها و حضور اجتماعی فعالش در طول سالیان متمادی چهره‌ای آشنا برای سینماست اما در عوض ویازمسکی یک چهره‌ی ناشناس و البته غیرجذاب برای عموم است. به واقع ویازمسکی در زندگی واقعی هنرمندی بود که پیشتر به دلیل ایفای نقش در فیلم‌های فیلمسازهای مدرنیستی چون برسون، پازولینی و صد البته گدار به شهرت رسید و نه چیزی دیگر. در هر صورت در این مورد به نظر می رسد که هازاناسیوس نمی تواند چندان موفق باشد. هر چند که در نهایت او فیلمش را بر اساس رمانی از ویازمسکی ساخته. بدیهی هم هست که ویازمسکی در نوشته‌اش بیشتر تلاش داشته که تا در باب همسرش؛ ژان لوک گدار بنویسد تا خودش. از این رو هازاناسیوس با توجه به منبع اقتباسی فیلمش در بازنمایی چهره‌ی گدار موفق تر از ویازمسکی بوده.

 


در هر صورت فیلم جدید هازاناسیوس فیلم بهتری در قیاس با تجربه‌ی پیشین این فیلمساز یعنی «جست‌وجو» با بازی برنیس بژو است. با اینکه من همچنان برای شرکت داده شدن این فیلم در بخش اصلی جشنواره‌ی کن متقاعد نشدم. بهتر بود این فیلم در یکی از بخش های جنبی جشنواره شرکت داده می شد نه در بخش اصلی. زیرا فیلم در نهایت یک گزارش خوش ساخت بیشتر نیست و نمی تواند که بیش از این مورد وثوق عموم قرار بگیرد. هر چند که همچنان معتقدم لوئی گرل تا ایمجای کار یکی از بهترین بازی های جشنواره را داشته است و شاید حتی بتواند یکی از گزینه های کسب جایزه‌ی نخل طلای بازیگری شود. اگر این اتفاق بیفتد گدار برای اولین بار می تواند صاحب نخل طلا شود! البته نه خودش بلکه بازیگری که نقش او را در یک فیلم سینمایی بازی کرده است. به هر حال این از عجایب روزگار است که فیلمسازی به اعتبار ژان لوک گدار هرگز برنده‌ی نخل طلای جشنواره کن نشده است. اما مگر این می تواند ملاک درستی برای داوری درباره‌ی آثار یک سینماگر پیشرو باشد؟ باید بگویم اگر این فیلمساز ژان لوک گدار است پاسخ این سوال چیزی جز این نمی تواند باشد: قطعاً که نه!

 

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: بهروز صادقی