برای 77 سالگی پولانسکی با نگاهی به روح نگار

رومن ریمون پولانسکی در حالی در آستانه هفتاد و هفتمین سال از زندگی‎اش می‎باشد  که بی اغراق به فیلمسازی صاحب سبک با ژانر شخصی دست یافته است. پرونده هنری وی نشان می دهد که آثاری چون محله چینی ها،چاقو در آب ،انزجار و حتا تراژدی مکبث در یک سمت در کنار سری دوم شاهکارهای بجه رزمری، دروازه نهم و مستاجر تا چه اندزه در تعریف این شکل از فیلمسازی  نمود عینی دارند. هنوز لیست دیگری چون پیانیست ،ماه تلخ ،دوشیزه و مرگ و ..را در دست داریم.

رومن پولانسکی 

 

رومن این‎بار نیز ترس مالوف  و البته مرموزش را در تریلر جاری می‎سازد که بباوراند این هنوز سینمای اوست.کمترین جمله در خصوص GHOST WRITER می گوید که این اصلا در ردیف شاهکارهای دست اول قرار ندارد و حتی سری دوم را هم رد می کند و باید جزء آثار رده آخر پولانسکی دیده شود.

اما این جمله هرگز نخواهد گفت GHOST WRITER کاری معمولی است. شاید برای ردیف شاهکارهای پولانسکی به چشم نیاید. اما یی شک یکی از برترین‎های 2010 است.

بی انصافی است که رگه های سینمای پولانسکی را در کار نبینیم.

فیلم داستان مردی است که سیاست را می شناسد. جدا از داستان اقتباس و حضور نویسنده‎ای چون رابرت هریس که تمام تلاشش را کرده تا رمانش به خطی‎ترین شکل ممکن فیلم شود اما جزئیاتی در کارگردانی و میزانسن‎ها و حتی بازیگری دیده می‎شود که تأکید کند این کار کسی جز پولانسکی نیست که البته از زاویه نگاه او سیاست را می بینیم. داستان تعریف شده اما میزانسن نهایی را پولانسکی می‎چیند. البته این را باید خیلی دقیق دید. فضای کلی  GHOST WRITER خاکستری، مه آلود و البته سرد که این هم خاصیت سیاست بودگی است. و هنرمندی مردی که داستان بی روح آدام لنگ را در مه و باران تعریف می کند تا جدا از منفور تر کردن دنیای کثیف سیاست و دست‎های آلوده سردمدارانش؛ ترسی مرموز به خورد مخاطب دهد را نباید نادیده گرفت. از همان ترس‎هایی که به تدریج شکل می‎گیرد و مرموزانه می‎ترساند!

برای شروع اولین سکانس معرف فیلم جایی که روت و ریک در خصوص این می گویند که به آدام لنگ (نخست وزیر سابق انگلستان) رای داده اند و ریک به دوستش پبشنهاد می کند نوشتن داستان لنگ را به عهده گیرد با نمایی تقریبا شلوغ سر وکار داریم.در کل فیلم هم همین هست و پولانسکی کمتر دوربینش را بر شخص تمرکز می دهد و بیشترچون ناظر می خواهد داستانی را که شاید به مستند می خورد روایت کند.از نیمه دوم همه چیز به یک تغییر می رسد. جدا از خط اصلی قصه که از بیرون به درون می آید و نویسنده ناظر را از حاشیه به متن می اورد میزانسن ها و چینش ها هم درگیر تر و جمع و جور تر بسته می شود و حتا جاهایی تب و تابی متغیر فیلم را در بر می گیرد.

 

پیرس برازنان در The Ghost Writer

 

این‎گونه است که فیلم را می‎توان به سه بخش تقسیم کرد. بخش اول که خیلی کلاسیک تعریف و روت وارد دنیای سیاست می‎شود هرچند در این بخش او یک روح نگار است «نویسنده ای که قرار نیست نامی از او ذکر شود و فقط دستمزدش را می‎گیرد» فصل دوم ضربه را وارد می‎کند. مرگ مشکوک مایک نویسنده سابق و احتمال قتل روت را درگیر می‎کند و بعد رابطه شکل نگرفته‎اش با همسر نخست وزیر کشش خوبی برای یک پرش ملزوم می‎شود.

اما سکانس پایانی و رمز گشایی فیلم و داستان همزمان  با انسجام خاصی رقم می‎خورد.

داستان جنایت و البته خیانت در دقایق آخر رونمایی می‎شود (اگر چه چند سکانس مانده به آخر سبکی هالیوودی به خود می‎گیرد) اما سرانجام آن لحظه جادویی سینمای پولانسکی اتفاق می افتد. اوج هنرمندانه‎ای که از او انتظار می رفت. سکانس پایانی. این نما در کنار فیلمبرداری بی‎نطیرش فوق العاده است و اتفاقا موسیقی نیز خیلی به جا بعد از یک سکون جواب می‎دهد. ایده باد، فضای گرگ و میش خیابانی طویل و باران خورده، و نوشته‎هایی که در باد پخش می‎شوند و عابرینی که از پیاده رو به خیابان می‎ریزند بهترین پایان برای این کار است.

اما در مورد شخصیت‎پردازی و بازی‎های فیلم پولانسکی به روش همیشگی‎اش عمل می کند. انتخاب کارکترهایی که به مرموز بودن کار بیایند. وقتی رابرت هریس نویسنده انگلیسی در انتقاد از تونی بلر رمانش را می‎نویسد و پو لانسکی آن‎ را به آدام لنگ تغییر می‎دهد برای این کارکتر مردی را برمی‎گزیند که به غیر از شباهت‎های معمول چیزی را در درونش مخفی کند. این‎ را حتی  در ری‎اکشن‎های تند و هیجانی برازان می‎توان دید. نه خنده‎هایش را می شود جدی گرفت و نه فریادهایش؛ و او چونان سیاست جدا مانده است. برای همین هم پولانسکی الیویا ویلیلمز را وارد می کند و این پیرنگ را تغییر می دهد. فضا سرد و بی‎روح است و این را این‎جا در چهره زن و دوگانگی‎اش می بینید. پس باید بازی او را خیلی درخشان تر از دیگر کارکتر ها دید.پولانسکی می‎توانست تاکید بیشتری بر برازان کند اما او مهره ها را طوری تغییر می‎دهد که دنیای بیرونی سیاست.

و این امتیاز فیلم است. اما حس و حال کارکتر اصلی خیلی بی‎روح تر از مردی است که وارد این دنیا شده است. هرچند او از آغاز هم این شغل  را تحمیل شده  می دید اما تا پایان یک ناظر می‎ماند و مرگش هم در خارج از دوربین رخ می‎دهد. هرچند نوع نگاه این کارکتر و گیجی شدگیش در دنیای سیاست خوب در آمده اما همچنان جاهایی لنگ می زند.

 

جزیره،باران،مه در کنار انتخاب لوکیشن‎های جذاب و در عین حال گنگ بیشترین عنصری است که به دنیای پولانسکی پهلو می‎زند. میزانسن‎‎ها اغواگرانه تعریف می‎شوند .پولانسکی هم می‎داند که این گنگی تصویر را باید به خورد آدم‎هایش هم بدهد.

 

 

هرچند اثر گاها (به خصوص در نیمه اول فیلم) خشک و بی‎تحرک است اما به شیوه سایر آثار سیاسی این فیلمساز فرانسوی-لهستانی است. شما در پیانیست که شاید سیاسی ترین اثر وی است یا حتی مرگ و دوشیزه هرگز نمی‎بینید که فیلم مغلوب سیاست شود.

اگر در آن‎ها نوع درام قوی بود این‎جا اتفاقا با پرهیز از ورود به این دنیا سعی می‎کند سیاست را به فیلم بیاورد نه فیلم را به سیاست ببرد و این یعنی سینما. آدم‎هایی که می‎خواهند شعار دهند اینجا یا سکوت می‎کنند یا از دور دیده می‎شوند و فیلم هرگز تریبون را به آنها پیشنهاد نمی‎کند در حالی که این قبیل آثار از آغاز تا پایان درگیر این قبیل شعارها و فضاها می‎شوند. همین جزییات است که فیلم را از درافتادن به یک اقتباس خشک و یا یک کار سخیف معمول نجات می‎دهد. این‎جاست که باید گفت این فیلم  هنوز کار پولانسکی است.

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر