قابی رو به امید / نگاهی به فیلم «امروز» ساختة رضا میرکریمی

 

 

 

فیلم امروز رضا میرکریمی

زنی مسافر به نام صدیقه با چهره‌ای شکسته وارد تاکسی مردی با نام یونس می‌شود و تقاضای رساندن به بیمارستان می‌نماید. این ایده کوتاه می‌توانست تبدیل به اثری خاموش و تهی از رنگ باشد؛ اما در کالبد روح فیلمسازی دغدغه‌مند هم‌چون میرکریمی و فیلمنامه‌نویسی کاردان چون شادمهر راستین به اثری گرم و گیرا و تصاویری قاعده‌مند تبدیل می‌شود تا در کوران فیلم‌هایی بی رمق از احساس، با فیلمی ساختارمند به لحاظ سینمایی و سازه‌ای قابل اندیشه روبرو گردیم.

 

 

شخصیت اصلی فیلم امروز با حضور قابل قبول پرویز پرستویی، مردی است که در قبال رنج‌های نهفته در سال‌های حسرت‌اش، روزه سکوت برگزیده و بر باور مسموم اهالی غفلت زده درهای و هوی، زبان شِکوه را در غلاف نشانده است. پرستویی با نگاهی برآمده از دریغ و درد و با لحن صدایی متفاوت از پرسوناژهای گذشته، به درستی منعکس کننده سکوت خفته در روحِ خسته یونس شده و به همراه دیگر بازیگران، کوله ی تلخ روایت را به پیش می‌برد. اگرچه فیلم با تثبیت نشانه‌های بیشتر دیداری از کاراکتر یونس می‌توانست خلأ سکوت ذاتی شخصیت را جبران نموده و اثری باورپذیرتر از این قصه پُر رنج و گداز ارائه دهد، اما با این وجود فیلم امروز اگر از دالان معرفت رفتاری و حس ناب هنری گذر نماید، قابل دلربایی است.

 

در فیلم امروز با توجه به سکون و سکوت جاری در روایت، استفاده بیشتر از عنصر صدا می‌توانست به یاری اثر آمده و کارکرد موثری داشته باشد. البته چنین فیلم‌هایی با توجه به انتخاب ساختاری ضدپیرنگ و متکی به شخصیت های درون‌گرا و با هسته‌ای از روایتی غیر کلاسیک، از قواعد سینمای قصه گو در سرعت انتقال و زمان بندی ریتم، پیروی نکرده و این مسیر در ضرب‌آهنگ اثر، بازتاب خواهد یافت. هم‌چنین با توجه به حضور راوی فیلم که دارای رفتاری توأم با آرامش و رخوت بوده و با همراهی پاهایی آسیب دیده گام می‌نهد، گزینش چنین ریتم کُندی منطقی است. انتخاب زاویه دوربین با توجه به بی‌آلایشی شخصیت‌های یونس و صدیقه، به درستی صورت گرفته و قاب های ساده و بی آزار از هومن بهمنش در خدمت روایت می باشد و موسیقی متن، هم گام با سکوت اثر و به اندازه به صدا در می‌آید.

 پوستر فیلم امروز

فیلم امروز، در دنیایی که هر روز از قهرمانان‌اش کاسته می‌گردد، به یاری باوری جامانده از دیروزِ رزم، مردی می‌آفریند که پاهایش در همین زمین است اما نگاهش، گوشه ای در آن بالای هم‌رزمان‌اش جامانده است. رانندگی برای این شخصیت، تبلور حضوری است در دل جماعت تا از هرگونه عرفان نمایی مانده در خلوت دور گردیده و در دامان مردم به خلوصِ پیمایش دست یابد، تا در روزگاری که مُشتی خواب زده، عیش مُدام می جویند و مُشک عِناد می‌نوشند، یونسِ امروز به سپیدی عطر یاس اشک جوید و به تبسم صدیقه جان نهد. قهرمانِ فیلم میرکریمی، به چشمان ملتهب، گُل می‌بخشد و سخن از مراقبی می‌دارد که همیشه پشتیبان بنده اش است. یونس در مسیر ورودی بیمارستان، خود را فرستاده خدای می داند و نمی تواند چشم ببندد به تاریکی و گوش بسپارد به پِچ پِچ‌های طبیبانی که تنها دیده به ظاهر دارند و ذرات نشسته در روح ایمان را در نمی‌یایند. حاج کاظمِ امروزِ آژانس شیشه‌ای، در دورانی که سودای مطرح شدن در میان کاغذ پاره‌ها و در حجمی سنگین از پرونده‌های آماری جست‌وجو می‌گردد، امضایش را نه در پای پرونده‌ها که در گوشه قلب‌اش حک می‌کند و قانونی نانوشته از عهدی دیرین با خداوند دارد.

 

امروز در انتظار دختر فرداست، درد زایش عشق در چهره‌ی مظلوم صدیقه  با نگاه خیرخواه یونس مماس می‌گردد تا به نمایی نهایی تبدیل گردد که چشمان امید کودک در برابر دوربینِ بی قرار جای می‌گیرد. در زمانه ای که فاصله‌ها، خطوط پررنگی از قدم‌های زیستن گردیده، یونسِ امروز با پایی کشیده از زخم رشادت، نفس‌های گُلی خشکیده در گلدان را هم‌چون صدیقه آب می‌دهد. صدیقه‌ای که به مانند شخصیت "فانتین" در شاهکار ویکتور هوگو- بینوایان -، زخم تازیانه از بی مهری روزگار دارد و تنها آرزویش قبل از مرگ، شکفتن بچه‌ای است که زاییده فقر و ظلم و ناجوانمردی است. کودکی که ثمره بغضِ صدیقه های خسته از چوب بی چرخ زمانه است. فیلم امروز با وجود ضعف‌هایی در پرداخت شخصیت ، فیلمی شریف و انسانی است که برای دریافت نگاه خالصانه اش، می بایست فارغ از تعبیرهای سیاسی و فرامتنی، به نگاه مقدس قهرمان‌اش و اشکِ خیس آغشته به سکوت اش پی برد. شخصیت خانم دکتر مجد با نقش‌آفرینی "شبنم مقدمی" به عنوان نماینده از مردمانی است که با قضاوت‌های سطحی و بی منطق، مُهر محکومیت بر هر چه ایثار است، می زنند. البته این کاراکتر با توجه به نگره کارگردان در عدم جایگاه قضاوت، به جان مایه درک مخاطب نمی‌رسد و ستیزه نشسته در احوال و رفتارش، گنگ و نامفهوم است و شخصیت سازی این قاضی  غفلت زده هم می‌توانست به درستی تعریف گردد. انتخاب دیالوگ‌های موثر در ارایه رفتارهای به ظاهر غیرمنطقی یونس، به درستی صورت گرفته است، آن جا که در آخرین دیدار امیدوارانه‌ی صدیقه، به قهرمان های آرتیست سینما در کودکی یاد می کند که برای مسیر پیروزی‌اش کف می‌زدند و حال یونس در واقعیت، پژواکی از همان صداهای دیروزِ رویا است.

 

امروز دعوتی است به تماشای قابی که رو به تاریکی می‌رود. دردی که جایی گم شده است و راهی که در کش‌مکش دنیای پر زرق و برق، مسیری دیگر برگزیده است. اتاقی  که ساعت ندارد از انتظار و دلی که طپش نمی یابد از عشق. سینما، رویایی است که شوکران امید را به جان لبریز از خستگی می‌چشاند و" امروز" در برهوت تماشا، تاملی دوباره به آدمی می بخشد. باوری دوباره در وقت خواب زدگی، جایی که نبض تردید روی پریشانی لحظه ها می زند. امروز، فرصتی است تا پس از سال ها همگام با جادوی سینما در عالم کودکی، خود را قهرمان خوبی‌ها  بپنداریم.  

 

 

 

 

 

درباره نویسنده :
مرتضی اسماعیل دوست
نام نویسنده: مرتضی اسماعیل دوست

فعالیت‌های مطبوعاتی در رسانه‌های مختلف

فعالیت‌های هنری: ساخت فیلم کوتاه، نگارش فیلمنامه و داستان