محمدحسین مهدویان مرد بازنده‌ی سینمای اخیر، نگاهی به مرد بازنده

مرد بازنده

 

مرد‌بازنده قصه‌ی سرهنگی به اسم احمد خسروی با بازی (جوادعزتی) است. در فیلم مرد بازنده به ظاهر سرهنگ افسرده‌ی قصه وارد یک ماجرای قتل می‌شود ودرلایه‌های پنهان آن ما شاهد تفاوت احمد خسرویِ پدر، زندگی شخصی‌اش، شخصیت خود او و احمد خسروی سرهنگ هستیم. فیلم مرد بازنده یک فیلم بی‌هویت و بدون داستانی باور پذیر است. هیچ چیز سرجای خودش نیست. انگار زخم کاری را به چندین سال بعد برگردانیم و همان شخصیت روان پریش رعنا آزادی‌ور را به آن پرتاب کنیم. با این تفاوت که این بار او عزیزی را که خوب می‌دانست با زن‌های بسیاری در ارتباط است از دست داده و چادری به سر کرده. ماهیت فیلم تکراری است. ترکیبی از زخم کاری و فساد‌های مالی و انتقام برای پول بیشتر آقازاده‌ها و در نقطه‌ی دیگر سرهنگی که بر قوانین بازجویی و دستگیری پایبند نیست.

 

پیش از این فرامرز قریبیان در فیلم «گناهکاران» چنین کاراگاه و موضوع مشابهی را به نمایش در آورده بود و نمی‌شود منکر شباهت هردو اثر شد. در مرد بازنده، سرهنگ احمدی مردی است که زندگی‌اش با مرگ همسر، دوری از پسر ودغدغه‌های کاریش خودش را بسیار سرگرم و تلاش کرده آن تنهایی در فقدان همسر و همدم خود را پرکند، اما این پرکردن با این پرونده تاثیری ندارد. مثل این است که بخواهی حفره‌ای خاکی را با آب پرکنی. خب مسلما گل می‌شود و گر نمی‌شود. حفره‌های فیلم مرد‌بازنده با چرخاندن سرمخاطب و گرفتن انگشت اتهام هرچند دقیقه یک بار به سمت و سوی شخصیت‌ها پرنمی‌شود. با فسادهای مالی تکراری آقازاده‌ها که ما همیشه شاهد آن بودیم پر نمی‌شود. مهدویان چه چیزی را می‌خواهد به گوش مخاطب خودش برساند؟ بازنده بودن احمد خسروی؟ خب اینکه در همان ابتدای فیلم یعنی در زمانی که نزدیک‌ترین انسان به آدم،‌ فرزند انسان به او بی محلی می‌کند و همسرش هم فوت شده مشخص است. فسادهای مالی که ما خواسته یا ناخواسته شاهد آن می‌شودیم مشخص است. اینکه مهدویان هربار روش‌های تازه‌ای برای نشان دادن فسادهای مالی رو می‌کند هنر نیست. هرکسی بلد است چجوری از خرس مو بکند و همه انسان‌ها روش های یکسان کار نمی‌کنند. فیلم چیزی ندارد که بخواهد مخاطب را بر روی صندلی مشخص کند تا بفهماند آخر قصه چه می‌شود؟ همه‌ی مخاطبین خوب می‌دانند که مرد زن‌باره است و هرکدام از زن‌ها می‌توانند مضنون این قتل باشند. هرکدام از ما به خوبی می‌دانیم در شرکت چه اتفاقی افتاده است و ممکن است هرکسی قاتل باشد.

 

مهدویان حتی به خوبی نتوانسته مخاطب را مجذوب کند تا حدس بزند. همه چیز رو ومشخص است. بازی‌های بد، داستان تکراری و سکانس‌های بی‌رنگ و لعابی که با باران تکراری حوصله سر بر است. احمد خسروی تمام تلاشش را می‌کند که ارتباط خودش را با خانواده خوب نگهدارد اما بازهم درنهایت، در سکانس پایانی متوجه می‌شویم او مجدد باخت داده است! همین. کل ماجرا همین است. بازی رعنا آزادی ور یک نواخت و شباهت به سمیرای زخم کاری دارد. جواد عزتی تلاش خودش را کرده تا نقش را دربیاورد اما نتوانسته. بیشتر از افسرده بودن و غمگین بودن احمد خسروی مخاطب احساس می‌کند گریم سنگین روی جواد عزتی وجود دارد و میمیک‌های صورت از سنگینی و کلافگی گریم است. جواد عزتی تلاش خودش را می کند اما باید قبول کرد نقش بر روی تنش نمی‌نشیند. قواره‌ی احمد خسروی هم قامت جواد عزتی نیست. با وصله پیله‌ی دندان درد و دوری از خانواده و درگیری قتل و گرفتن پرونده هم نمی‌شود اندازه‌اش کرد. پیداست مخاطب بخاطر حواشی و اسم صاحب اثر بر روی صندلی نشسته و منتظر است تا فیلم بهتری ببیند اما تا اخر هیچ اثر درخوری وجود ندارد.

 

مرد بازنده‌ی فیلم حتی بازنده‌ی خوبی هم درنیامده است، اما از سکانس های کوتاه اما تاثیر‌گذار بازی آناهیتا درگاهی نمی‌شود چشم پوشی کرد. او یک زن اغواگر از شمایل های آشنای سینمای نوآر است که به خوبی توانسته تمام اطرافیان خودش را دور بزند، اما این ظاهر اوست. باطن او زنی مهربان و مادری است که دخترش تمام زندگی اوست. مهدویان با آثار خوبی قدم برسینما گذاشت اما با سه، چهار اثر اصلی خود دارد بازنده‌ی سینمای ایران می‌شود. او فکر می‌کند باید تند تند مثل نارنجک در سینمای ایران هرسال یک فیلم پرتاب کرد. بهتر از یک نگاه بیندازد به جای این تیرهای ساچمه‌ای یک بار با تانک به صحنه برگردد.

 

 

درباره نویسنده :
آریانا معتمدیان
نام نویسنده: آریانا معتمدیان

لیسانس روانشناسی

همکاری با نشریات مختلف