تحلیل وضعیت گفتمان چندجسمی در اجرای پاییز زمستان 2017-2018 توم براون

توم براون

 

جسم به مثابه حایلی گفتمانی قادر است مرز بین دنیای برون و‌ درون نشانه یعنی مرز دال‌ها و تجلی حضور خود را بردارد و فیلتری برای فرآیند معناسازی در گفتمان باشد. حال جسم‌ها در فضای حایلی قادر به گفت‌وگو با یکدیگر هستند. جسم آن ابژه دارای هویت است که از اعماق فرهنگ‌ها، تاریخ، بافت‌ها و خاطره فردی/جمعی دست به معناسازی می‌زند. قرارگیری اجسام کنار یکدیگر وضعیت‌های گفتمانی مختلفی در سطوح تجلی به وجود می‌آورد که در این‌جا قصد تحلیل وضعیت گفتمانی چندجسمی[1] در اجرای نمایش مُد 2017-2018 توم براون برای نشان شانل را داریم.

 

وضعیت چندجسمی[2] در ارتباط جسمانی به طوری پدید می­‌آید که جسم‌­ها نه تنها در کنار یکدیگر وارد همزیستی و همجوشی می­‌شوند؛ بلکه هر یک در نهایت جسمی مرکب را شکل می‌­دهند که حاصل آن اجسام مختلف است. این وضعیت گفتمانی تنها از حضور ابژه‌های بی‌هویت در کنار یکدیگر به وجود نمی‌آید چرا که در یک اجرای نمایش مُد عناصر مختلفی ممکن است همچون جسم در هم ادغام شوند یا کنار یکدیگر قرارگیرند. اساسا در این وضعیت‌ها ما با سطح معناسازی طرف نیستیم؛ بلکه سطوح معناسازی را مشاهده خواهیم کرد. مثال ساده آن کاری است که بنکسی از آشنایی‌زدایی با دیوار کرانه باختری کرده است. او دیواری را که حایلی میان مردم فلسطین و اسراییل است و در تمام دنیا ترس و آدم‌کشی را متبادر می‌کند تبدیل به جسمی کرده که پذیرای جسم دیگر یعنی اثر هنری او باشد. او از جسم آشنایی زدایی می‌کند تا تبدیل به اثر هنری باشد. پس جسمی که وحشت را متصور می‌شد حال جسم مرکبی از بوم هنری شده است.

 

توم براون یکی از طراحان ارشد نشان کوکو شانل است که اجراهای او چیزی شبیه به هنر اجرا یا گونه‌ای از هنرهای اجرایی است و شباهتی به اجراهای دیگر ندارد. در اجرای پاییز زمستان 2017-2018 خود درست یک سال پیش وضعیت گفتمانی را به وجود می‌آورد که گفتمان تولید انبوه و حاضر آماده‌ها[3] در حوزه لباس را نشانه و به باد انتقاد گرفته است. او در ابتدای جسم صحنه را آماده پذیرش اجسام خود می‌کند تا بدل به سوژه‌های نمایش دهنده شوند. آن‌ها را وارد مرحله ابژه بودن و مطیع بودن می‌کند تا نشان دهد این گونه‌ی گفتمانی متعلق به چنین جایگاهی نیست و تحمیل شده به انسان است و چگونه وضعیت پیش‌فرض بدن مطیع و ابژه می‌سازد. اجراگران او که باید با شور و حال خاصی لباس‌ها را به نمایش بگذارند مسخ شده هستند. همه طوری راه می‌روند که گویی حرکتشان دست خودشان نیست و کوک شده‌اند تا مسیر را طی کنند. آستین‌هایشان نزدیک به زمین است پاهایشان لق می‌زند و زانوها خم است.

 

thom browne fall winter 2017 2018

 

در تئوری‌های نمایش مُد گاه برخی معتقد بودند یک فرد نمایش دهنده باید به جسمی همچون مانکن تقلیل یابد تا لباس بیش از پیش نمایشگر باشد؛ اما چیزی که در اجرای توم براون شاهد آن هستیم گویی حرکت را هم از اجراگرانش گرفته است. به صورت آن‌ها نگاه کنید ماسکی بر صورت کشیده‌اند، نه ماسکی که برای زیبایی استفاده شود بلکه ماسکی همچون ماسک شیطان که بر صورت افراد برای مطیع بودن می‌کشیدند. ماسک و ژست بدن‌ها آن‌ها را رام شده و مطیع نشان می‌دهد. با این پیش درآمد درمورد جسم شدگی افراد نمایش دهنده به خود لباس‌ها بپردازیم.

 

رنگ‌های خاکستری، سفید و مشکی در لباس‌ها کاملا نمایان و برجسته هستند و متوجه می‌شویم جسم عاطفی و گفتمان کوکو شانل هیچ‌گاه در نمایش مُدهای شانل از بین نخواهد رفت چون همچنان کارل لاگرفیلد هم در این نشان به آن پایبند است. حال او از خاکستری به طور اغراق شده‌ای بهره می‌برد تا در رنگ‌ها نیز بی‌اهمیتی دنیای لباس را هم برای کارکرد دلالت معنایی دیگر نشان دهد. با پیشروی اجراگران اول لباس‌ها به سمتی می‌روند که دیگر چیزی شبیه به لباس‌های دارای قاعده و نظم نیستند. ما با برش‌هایی از تولید انبوه (سری دوزی) طرف هستیم که برشکار آن را آماده برای برش در تیراژ بالا می‌کند. آستین‌ها، سرشانه‌ها، آسترها و ... همه آماده شده‌اند تا قطعات آماده و در نهایت سرهم شوند. نکته مهم دیگر این است که علاوه بر کلاژ به صورت لباس تمام قطعات برش خورده در وسط صحنه نیز روی هم انباشته شده است تا ارجاع دیگری به این نوع جسمیت باشد. ما با جسمیت لباس سر و کار نداریم بلکه با جسمیت پارچه‌ها، جسمیت اجزا، قطعه قطعه شدن بدن در زمان مطیع بودن و از همه مهمتر جسم عاطفی حاضر آماده‌ها سر و کار داریم.

 

جسم عاطفی که بر جسم سوار و سبب حضور پرقدرت جسم در میدان پدیداری می‌شود. وجه پدیداری برای مخاطب صحنه اجراست که از اجسامی ترکیب شده با اجسام مذکور پر شده‌اند. در چند سال اخیر شاهد گستردگی حضور نشان‌های اچ اند ام، زارا، برشکا و تولید کننده‌های انبوهی شده‌ایم که در بیشتر مراکز خرید در سرتاسر دنیا دیده می‌شوند. آن‌ها از لباس‌های راحتی منزل و خیابان به سمت پیراهن‌های عصرانه و لباس‌های مهمانی با قیمت ارزان رفتند تا به یکباره ذائقه را از مخاطب برای انتخاب بگیرند. در کنار این وضعیت گفتمانی ما با وضعیتی چون استثمار کارگران در چنین تولید کننده‌هایی طرف هستیم که خطر آن را نشریات گوناگونی در حوزه لباس نگاشته‌اند. این خطر مداوم حوزه مُد را به یک صنعتی تبدیل می‌کند که بدن را تفکیک و به جسمی مطیع تبدیل می‌کند. وقتی این برندها در بیش از 60 کشور شعبه دارند و در آن کشورها شاید بیش از 50 نمایندگی نیز داشته باشند گویی مردم دنیا را خالی از هر گونه فرهنگ، خاطره و حافظه جمعی/فردی می‌کنند و ابژه‌هایی را در دنیای بازسازی می‌کنند که شباهت بسیاری به هم دارند.

 

توم براون انتقاد تندی با حضور جسم حاضر آماده‌ها بر اجسام دیگر می‌کند و ما با وضعیت گفتمانی چندجسمی طرف هستیم که جسم مرکبی ساخته است. این جسم مرکب در میدان پدیداری اجرای نمایش مُد نشان دهنده تلنگری عمیق به وضعیت حاضر آماده‌هاست. اگر در گذشته هر شخصی دست به انتخاب لباس حتی در خیاط خانه‌های کوچک می‌زد امروزه توجه به لباس در کمترین سطح خود در جامعه‌های مصرفگرا گشته است و متوجه یک شکل شدن جامعه هستیم. او به جای لباسی سر و شکل یافته به ما در این اجرا لباس الگوهایی نشان می‌دهد که همگی وضعیت پیشالباسی دارند اما در این میدان پدیداری جسم مرکبی هستند که نشان دهنده نوعی وضعیت گفتمان در حوزه تولید لباس را نشان می‌دهند.


 

[1] برداشت از نظریه جسم و گفتمان بیناجسمی از رساله دکتری نگارنده

[2] Multicorporeal

[3] ready to wear

 

 

درباره نویسنده :
دکتر مجید رحیمی جعفری

سوابق تحصیلی: دکتری تئاتر دانشگاه تهران – کارشناس ارشد ادبیات نمایشی با پایان‎نامه بررسی روابط بینامتنی در سینمای ایران (1390-1370) – مهندس تکنولوژی نساجی با پایان‎نامه تأثیر مُد در طراحی ماشین آلات.

 

عرصه فعالیت: مدیرمسئول مجموعة هنری آکادمی هنر / مدرس مقطع کارشناسی ارشد رشته های پژوهش هنر، ارتباط تصویری و تصویرسازی؛ مقطع کارشناسی طراحی لباس / طراح دو دوره سوالات کنکور کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد در رشته‌های طراحی لباس، ارتباط تصویری و تصویرسازی / منتقد و پژوهشگر هنر / تهیه کننده تئاتر / نمایشنامه و فیلمنامه‎نویس / عضو سابق  گروه پژوهشی نشانه‎شناسی هنر خانة هنرمندان ایران / دبیر اجرایی چندین همایش‎ علمی / همکاری با نشریات علمی-پژوهشی (همکاری در مقام داور فصلنامه جستارهای زبانی دانشگاه تربیت مدرس، روایت شناسی انجمن علمی نقد ادبی ایران) و تخصصی (از جمله فارابی و صنعت سینما)


نظریه ها: نظریه بیناجسمی / تئوریزه کردن نظریه بینارسانه در سال 1390 /  همکاری با دکتر حمیدرضا شعیری در تئوریزه کردن نظریه ناسرگی 1389

 

زمینه پژوهش: نشانه شناسی گفتمانی / بینامتنیت / نقد ادبی / جلوه‎های نمایشی / سینمای آمریکا / فشن آرت / ژانر / سینمای گرایندهاوس / ارتباط تصویری