کلیشه‎های سطحی هماهنگ در سریال فاصله‎ها

 

سعید سهیلی پس از ساخت یک سریال ضعیف به نام ترانه مادری گام خوبی را با دلنوازان برداشت. اما فاصله‎ها اصلا نمی‎تواند نقطه روشنی در کارنامه او باشد.

 

شاهرخ استخری و دانیال حکیمی در سریال فاصله ها

 

 در سریال‎های تلویزیونی حرف زدن از کلیشه‎ها به امر بدیهی تبدیل شده است اما فاصلهها اوج این کلیشه‎ها چه در داستان، در حادثه‎ها، در کنش‎ها و در دیالوگ‎ها است. همه سکانس‎ها از همان آغاز قابل پیش بینی و خیلی بی سر و شکل پی گرفته می‎شود. حادثه قبل از وقوع قابل حدس است. به راحتی می‎توان ابتدا را دید و تا ته آن را خواند و در این راستا اگر مسئولیت نوشتن یادداشت  آن از جانب سردبیر نبود دیالوگ‎های کلیشه‎ای آن را هم تحمل نمی‎کردم.

 

از دیالوگ‎های سطحی یاد کردم که باید آن را پانتئون کلیشه‎ها دانست. شنیده‎ایم که در اجرا کنش در دیالوگ هم می‎تواند شکل بگیرد اما این را از فاصله‎ها آموختیم که کل داستان رخ داده یکبار دیگر در دیالوگ می‎تواند تعریف، یا اینکه داستان رخ داده کاملا در دیالوگ بدون هیچ کش و قوسی شرح داده شود! چند نوع از این شکل گرفتن قصه در این سریال را برایتان مثال می‎زنم:

 

در قسمتی نمی‎باشد که سعید (شاهرخ استخری) گوشی تلفن را برندارد و بگوید : «الو ساسان ...» بله! دیگر خودتان حدس زده‎اید که ماجرایی که رخ داده را یکبار دیگر تعریف می‎کند تا تایم سریال پر شود یا اینکه داستان کاملا رخ داده و با بازی تصنعی بازیگر یکبار دیگر برای ساسان (نیما شاهرخ شاهی) تعریف می‎شود. در مقابل هم محسن (دانیال حکیمی) هم گوشی را اگر بیرون از منزل باشد بر می‎دارد یا اگر در خانه باشد به طبقه پایین می‎رود و کل ماجراها را برای مرضیه (مریم کاویانی) تعریف می‎کند. البته نباید از حق گذشت که در اواخر داستان این قضیه شکل دیگری پیدا کرده بود و سعید داستان را برای بیتا (بهاره افشار) و محسن هم داستانش را برای لیلا خانم (فاطمه گودرزی) تعریف کند!

 

برای گره افکنی هم قصه مدرن نوشته شده و نویسنده گره افکندن را به نشانه هر جر و بحث بچه‎گانه یا صحبتی در نظر گرفته است. قصه ماجرا را به سمتی می‎برد که حلال مشکلات (عمو مرتضی) به صورت کلیشه‎ای پیدایش شود تا از همه بخواهد با آرامش به موضوع نگاه کنند. گره هم که باز نمی‎شود تا اینکه داستان به انتها برسد و همه گره‎ها با هم باز شود. باری! این هم از خصوصیات یک درام مدرن است!

 

از پایان فاصله ها بگویم که باید از جور کردن در و تخته، کارد و پنیر، خیر و شر در کنار هم یک دست مریضاد به نویسنده و کارگردان گفت که آن همه کلیشه‎های سطحی را این طور هماهنگ کنار هم چیدند. همه در آخر داستان شخص به شخص به تصویر کشیده شده‎اند. یک عروسی هم به سان سریال‎های تلویزیونی در آخر ترتیب داده شد تا هر شخصی در عروسی بود یعنی قابل هدایت بوده و پایان نیکی داشته و هر شخصی در عروسی نیست بدانید که قابل هدایت نبوده است. جای نیک‎بختی است که بتوان چنین درس‎های عبرتی‎ را دید!

 


درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر