اختصاصی

  • برندگان ونیز ۲۰۲۲ مشخص شدند، سهم پررنگ سینمای ایران در بخش های مختلف

    هفتاد و نهمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز شنبه شب با اعلام برندگان و مراسم اختتامیه به کار خود پایان داد. این جشنواره در ونیز ایتالیا از ۳۱ اوت تا ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۲ برگزار شد. مستند همه زیبایی و خونریزی (All the beauty and the bloodshed) به کارگردانی لورا پویترس برنده شیر طلایی برای بهترین فیلم در هفتاد و نهمین دو...

به مناسبت 80 سالگی سینمای داستانی ایران / هشتاد سال سینمای داستانی با کدام داستان؟

سیدفاضل وزیری محبوب

 

هشتاد سال از آغاز داستان‌گویی به زبان سینما در ایران می‌گذرد و انگار آنچه سینما در این مدت هرگز با آن انس و الفتی نداشته داستان و داستان‌گویی در این آب و خاک است. آنچه مسلم است داستان در ایران از دیرباز در میان اقوام مختلف ساکن در این مرزوبوم از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بوده و همواره در محافل و مجالس‌شان چه آنجا که صاحبان مجلس پادشاهان و صاحبان زر و زور بوده‌اند و چه در میان عوام مردم از فقیر و غنی، باعث رونق و گرمابخش شب‌نشینی‌ها و چراغانی‌ها بوده و البته هنوز هم در بعضی شهرهای کوچک و برخی روستاها این وظیفه را به عهده دارد. سنت داستان‌گویی برای کودکان و یا قرائت کتب داستانی منظوم و منثور در جمع بزرگسالان مدت‌هاست که به فراموشی سپرده شده اما شم داستان‌سرایی و استعداد قصه‌گویی این مردم در قالب لطیفه‌ها و جوک‌ها به حیات خویش ادامه می‌دهد. اهمیت داستان و قصه در فرهنگ این مردم علاوه بر ادبیات کهن از شریعت و مذهب نیز سرچشمه می‌گیرد که کتاب‌ آسمانی ما در بسیاری سور خود را داستان‌گو و قصّاص معرفی می‌کند و برخی روایت‌های تاریخی از ماجراهای پیامبران را بهترین قصه‌ها می‌خواند. با این وجود از زمانی که سینما با ابزار قدرتمند خود در خدمت داستان‌سرایی و قصه‌گویی در این کشور قرار گرفت هیچ‌گاه آنچنان که باید وشاید روی خوشی به داستان‌های کهن و قصه‌ها و مثل‌های مشهور در بین توده‌ی مردم نشان نداد. مرور هشتاد سال سینمای داستانی ایران ما را به این نتیجه‌ی تأسف‌بار می‌رساند که نویسندگان سینمای ما بیش از آنکه از گنجینه‌ی سرشار و ارزشمند داستان‌ها و قصه‌های کهن ایرانی استفاده کنند تلاش می‌کنند از استعداد بعضاً ناقص و ناتوان خود یا فیلم‌ها و سریال‌های درجه‌ دو و زرد سینمای بیگانه بهره ببرند و به همین دلیل است که اکنون سینمای مستند و سینمای کوتاه ما بنا به نظر کارشناسان و خبرگان امور سینما این همه فرهیخته‌تر و باسلیقه‌تر از سینمای داستانی بلند ماست.

آنچه مسلم است یکی از معضلات و مشکلات عمده‌ی سینمای داستانی ما در عمر هشتاد ساله‌اش ضعف در ساخت و پرداخت داستان بوده و هست، اما جالب اینجاست که انگار نویسندگان فیلمنامه خصوصاً و دست‌اندرکاران سینما عموماً در تلاشند از رفع این مشکل و برطرف کردن این ضعف به هر شکل ممکن جلوگیری کنند. عملکرد ضعیف سینماگران ما (به خصوص نویسندگان فیلمنامه) در این رابطه تحت عناوین زیر قابل بررسی است:

 

1. بیگانگی با ادبیات و فرهنگ عامه:

همان‌طور که پیش از این و در ابتدای مطلب گفته شد سینماگران ما علاقه‌ای به اقتباس یا برداشت از منابع سرشار ادبیات کهن و یا متل‌ها و مثل‌های متداول در میان مردم ندارند و این بی‌علاقگی علاوه بر تأثیر منفی در داستان‌سرایی و قصه‌پردازی آشکارا مانع به وجود آمدن یک سینمای بومی و ملی و مورد علاقه‌ی توده‌ی مردم است. معایب این بیگانگی و نپرداختن به ادبیات کهن و فرهنگ عامه البته بیش از اینهاست. دست نیافتن به الگوهای داستان‌سرایی بومی و نشناختن قواعد و چهارچوب‌های قصه‌پردازی ایرانی، همچنین فاصله گرفتن عموم مردم از آثار فاخر ادبیات کهن متعاقب بیگانگی هنرمندان و سینماگران ما با این منابع سرشار از دیگر معایب این رویکرد غلط است.

نپرداختن به ادبیات البته به منابع ادبی کهن ما خلاصه نمی‌شود. در طول عمر هشتاد ساله‌ی سینمای داستانی ما اقتباس‌های صورت گرفته از منابع داستانی معاصر نیز آنقدر کم تعداد و نادرند که در کلیت بیمار این سینما یا اصلاً به چشم نمی‌آیند و به خاطر نمی‌مانند و یا حکایت یکی دو گلی هستند که نویدبخش هیچ بهاری نمی‌شوند. به نظر می‌رسد یکی از راه‌های رهایی از وضعیت نابسامان موجود در سینمای داستانی ما توجه به منابع مکتوب چه در حیطه‌ی ادبیات کهن و چه در دایره‌ی محدود ادبیات داستانی معاصر است. همچنین نزدیک شدن به متل‌ها و امثال رایج در فرهنگ عامه‌ی مردم نیز می‌تواند بر غنای داستان‌سرایی ما در سینما بیافزاید.

 

2. کپی‌برداری ابتدایی از داستان‌های ابتدایی:

در ایران و در طول این هشتاد سال فیلمنامه‌نویسان تلاش کرده‌اند داستان‌هایی بگویند که پیش از‌ آن در قالب فیلم‌های دیگری در ایران یا در دیگر کشورها (عموماً کشورهای همسایه یا خاورمیانه) مورد استقبال قرار گرفته و البته بازتولیدشان مستلزم صرف هزینه، وقت و استعداد زیادی هم نیست، (نکته‌ی تأسف‌بار در این موارد البته ضعف داستان در فیلم‌های اولیه و نسخه‌های مادر است و این خود بر ضعف فیلم‌های کپی شده می‌افزاید.) یک مرور کوتاه در تاریخ سینمای ما در این هشتاد سال به روشنی نشان می‌دهد که تکرار یک خط داستانی که زمانی در یک فیلم مورد توجه قرار گرفته و باعث موفقیت آن فیلم در گیشه شده تعداد بسیار زیادی از فیلم‌های سینمای ما را شامل می‌شود. این روند ناجور و بی‌خلاقیت در این سال‌های اخیر سرعت بیشتری گرفته و حجم بزرگ‌تری از سینمای ما را اشغال کرده است، کار از تکرار داستان و موقعیت‌های داستانی به بازسازی پلان به پلان فیلم‌های بیگانه یا فیلمفارسی‌های پیش از انقلاب و حتی تکرار نعل به نعل تیپ‌ها و تکیه‌کلام‌ها و حتی لباس‌ها و گریم‌ها هم کشیده. به همین دلیل امروز عموم داستان‌هایی که در فیلم‌های سینمایی می‌بینیم بسیار شبیه به هم و به شدت ابتدایی هستند و البته جالب اینجاست که فیلم‌سازان ما عموماً و نویسندگان فیلمنامه خصوصاً هیچ دلیلی هم برای بهتر تعریف کردن این داستان‌ها ندارند چرا که تکرار مکرر داستان‌های آبکی در سینما باعث شده سطح سلیقه‌ی تماشاگر هم در مقامی قرار بگیرد که با همین ماجراهای تکراری ارضا شود.

 

3. خمودگی و یکنواختی موقعیت‌های داستانی:

این مورد البته یکی از نتایج بی‌واسطه‌ی عنوان قبلی نیز هست اما به نظر نگارنده خود این عنوان را به تنهایی هم می‌توان بررسی کرد. با وجود اینکه سینمای داستانی ما همیشه با یک سینمای ایده‌آل و دوست‌داشتنی فاصله‌ی بسیاری داشته اما در دوره‌ای نه چندان دور فیلمنامه‌نویسان حداقل در استفاده از ذهن و استعداد خود خست به خرج نمی‌دادند و از خلاقیت بیشتری نسبت به امروز بهره می‌بردند. وضعیت سینمای امروز ما به حدی وخیم است که در طول یک سال به ندرت فیلم خوبی از جهت نو بودن داستان و موقعیت‌ها اکران می‌شود. انگار نه انگار که روزگاری در همین سینما آدم فضایی‌ها زمین را دوست داشتند[1] یا پدران بد اخلاق به کودکی‌هایشان تبعید می‌شدند[2]، یا مراسم استقبال از ملکه به عروسی یک قهرمان دوچرخه‌سواری تبدیل می‌شد[3]، یا مادری چند روز پیش از مرگش فرزندان را فرا می‌خواند[4]، آری در همین سینما بود که جادوگری پسرش را به دزدی عروسک‌ها می‌فرستاد[5] و ساکنان یک آپارتمان برای تعمیر خانه‌هایشان با وکیل صاحبخانه‌ی نادیده درگیر می‌شدند[6]. زمانی بود که کارگردانان همین فیلم‌های تکراری داستان پسر مخترعی را تعریف می‌کردند که ربات اختراعش آینده را می‌دانست و ذهن‌ها را می‌خواند و البته همان‌ها بودند که از گم شدن اسلحه‌ی یک پلیس فیلم می‌ساختند یا گروهی را در یک جزیره سرگردان می‌کردند و از یک خودروی زرد پیکان داستان بیرون می‌کشیدند. روزگاری در سینمای ما حتی می‌شد حیواناتی همچون فیل و شتر و خرس و ببر را هم دید چرا که مقتضیات داستان ایجاب می‌کرد و البته تمام این فیلم‌ها و داستان‌ها هم بدون ارجاع به ادبیات کهن ما یا داستان‌های شایع در بین عوام همچون امثال و حکم ساخته می‌شد اما امروز تمام داستان‌ها در تهران و در چند خیابان و کافی‌شاپ و ویلا و خانه‌های اعیانی می‌گذرد. اگرچه در این هشتاد سال در هیچ دوره‌ای ادبیات غنی فارسی و فرهنگ شفاهی عامه منبع داستان‌های سینمایی قرار نگرفته (البته منکر بعضی موارد نادر نیستم) اما لااقل در برخی سال‌ها نویسندگان فیلمنامه در دایره‌ی گسترده‌تری از موقعیت‌ها به دنبال خلق داستان بودند.

 

4. نامعلوم بودن محدوده‌ها و مرزها و درجه‌ی کیفی فیلم‌ها:

آنچه مسلم است در تمام کشورهای صاحب سینما (کشورهایی که تولید فیلم دارند) اکثریت فیلم‌های ساخته شده در گروه فیلم‌های تجاری و عامه‌پسند قرار می‌گیرند و هر ساله تعداد محدودی فیلم با کیفیت بالا از نظر محتوا و پرداخت داستانی ساخته می‌شود. در این کشورها برای فیلم‌های تجاری و عامه‌پسند فرمول‌ها و قواعدی موجود است که عمل کردن به این قواعد فیلم را از کیفیت استانداردی بهره‌مند می‌سازد. همچنین روند ساخت فیلم‌های اصطلاحاً هنری و با کیفیت بالا نیز مفصل، طولانی و با دقت بسیار زیاد به سرانجام می‌رسد. تمام این موارد در کشور ما با افت و خیز فراوان و بی‌برنامگی شدیدی اجرا می‌شود و در نتیجه اولاً کارگردانی که تا چندی پیش فیلم تجاری یا به قولی بدنه می‌ساخت به فکر ساخت یک اثر فاخر هنری است و بالعکس تهیه‌کننده‌ی یک فیلم هنری رو به ساخت فیلم‌های تجاری صرف می‌آورد. ثانیاً به دلیل مشخص نبودن درجه‌ی کیفی فیلم‌ها تعداد آثار سبک و سهل‌انگارانه در دوره‌ای افزایش می‌یابد یا بالعکس بسیاری فیلم‌های سینمایی اکران شده به دلیل پیچیدگی‌های ظاهری و غیرقابل درک بودن برای عوام مردم سالن‌های سینما را خالی‌تر از گذشته می‌کند. البته یکی از مهم‌ترین دلایل این بی‌برنامگی عدم توجیه اقتصادی و امنیت کم در بازگشت سرمایه است که سینماگر را وادار می‌سازد برای بازگشت سرمایه پوپک و مش ماشالا هم بسازد، در سینمای ما فیلم‌سازی که باید فیلم با کیفیتی همچون INCEPTION[7] بسازد آناهیتا می‌سازد و آنکه باید اثرش HANNA MOUNTANA[8] باشد افراطی‌ها را اکران می‌کند. در این سینماست که فیلمی همچون اخراجی‌ها همچون یک فیلم درجه‌ی یک با کیفیت بالای هنری مورد استقبال مسئولین فرهنگی قرار می‌گیرد و پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای ما می‌شود.

و...

امروز و در سینمای این سال‌ها اگر روابط خانوادگی یک زوج و داستان‌های عشقکی (این داستان‌ها را نمی‌شود عاشقانه خواند) را از فیلم‌ها حذف کنیم به نظر می‌رسد چیز قابل ملاحظه‌ای برای اکران باقی نماند چرا که دنیای داستان‌سرایی از منظر نویسندگان فیلمنامه در سینمای ما به همین موضوعات محدود می‌شود و از دید سینماگران ما به هیچ شکل دیگری نمی‌توان داستان گفت.

با امید روزی که فیلمنامه‌نویسان ما برای خلق داستان هم که نه لااقل برای مطالعه ادبیات کهن این مرزوبوم را و فرهنگ غنی عامه را مرور بفرمایند و البته برای داستان‌سرایی کمی بیش از پیش از ذهن و خلاقیت‌شان بهره ببرند. ان‌شاءالله...



[1] . من زمین را دوست دارم

[2] . سفر جادویی

[3] . روز باشکوه

[4] . مادر

[5] . دزد عروسک‌ها

[6] . اجاره نشین‌ها... و آیا لازم است نام همه‌ی این فیلم‌ها گفته شود، نگارنده اطمینان دارد که شما تمام این فیلم‌ها را برخلاف فیلم‌های امروز سینمای‌مان به خوبی به یاد دارید که به راستی به یادماندنی هم بودند.

[7] . تلقین اثر کریستوفر نولان

[8] . هانا مونتانا، فیلمی تین ایجری و عامه پسند به کارگردانی پیتر چلسوم درباره‌ی زندگی یک خواننده نوجوان

درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مطالب مرتبط

تحلیل سینما

تحلیل تجسمی

پیشنهاد کتاب

باستان شناسی سینما