اختصاصی

  • برندگان ونیز ۲۰۲۲ مشخص شدند، سهم پررنگ سینمای ایران در بخش های مختلف

    هفتاد و نهمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز شنبه شب با اعلام برندگان و مراسم اختتامیه به کار خود پایان داد. این جشنواره در ونیز ایتالیا از ۳۱ اوت تا ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۲ برگزار شد. مستند همه زیبایی و خونریزی (All the beauty and the bloodshed) به کارگردانی لورا پویترس برنده شیر طلایی برای بهترین فیلم در هفتاد و نهمین دو...

هشت نقش‌آفرینی شگفت‌انگیز که به دلیل تنش مابین بازیگر و کارگردان فیلم در طول فیلمبرداری حاصل شده است (بخش اول)

 

شلی دووال در درخشش

 


لطیفه‌ای قدیمی هست بین بازیگران که در اوقات ناخوشایند در کارشان به یکدیگر می گویند: «ازش استفاده کن». منظور این است که بازیگر باید از ترومای فیزیکی برای فراهم کردن انرژی برای استلزامات صحنه ی پیش رو استفاده کند. اما وقتی بازیگران و کارگردان‌ها سر صحنه با هم دعوا می‌کنند، دیگر قضیه آنقدرها هم خنده دار نیست. اما این جک اغلب درست از آب درآمده زیرا بسیاری از سکانس‌های شگفت آور از دل اختلافات بزرگ پشت صحنه بیرون آمده اند، حتی در لحظاتی که دوربین در حال فیلمبرداری است. هرچند هیچ بازیگری نباید احساس کند که برای انجام کارش لازم است خودش را اذیت کند، اما گاهی پیش می آید که نتایج این آزار صحنه هایی به یاد ماندنی خلق می‌کند. در ادامه هشت نمونه از تاریخ سینما را نقل می‌کنیم، و سکانس‌های خاصی که در آن درد واقعی ای که کارگردان برای بازیگر ایجاد کرده، نتیجه ی بسیار شگفتی داشته.


1.درخشش (1980) Shining

 

شلی دووال (بازیگر) و استنلی کوبریک (کارگردان)

 

آن طور که شلی دووال مکررا تعریف کرده است کوبریک سر فیلمبرداری فیلم درخشش او را به شدت آزار داده است. «چهل برداشت؟ شوخی نکنید! او گاها به هشتاد برداشت هم می‌رسید» این را شلی دووال می‌گوید و منظورش اعتراض به شیوه‌ی وسواس‌گونه‌ی کوبریک در شات گرفتن بود. دووال گفته که بعد از اتمام فیلمبرداری درخشش شش ماه تمام بی خوابی داشته است. «به قدری مضطرب بودم که بعد از اتمام فیلمبرداری متوجه شدم که دچار ریزش مو شده ام! باورم نمی‌شد. داشتم کچل می‌شدم. تصمیم گرفتم هرگز دیگر در فیلمی از او بازی نکنم!»

 

بهترین صحنه‌ها‌ی بازی شلی دووال در درخشش:

 

واقعاً سخت است از بین همه‌ی حضور شلی دووال در این فیلم بتوان صحنه‌ای را انتخاب کرد. البته مشخصاً باید به سه صحنه‌ی درخشان اشاره کرد. 1. جایی که وندی تورنس (دووال) متوجه جنون همسرش جک تورنس (جک نیکلسون) شده است. وندی نوشته‌های جک را زیر و رو می‌کند. جک هزاران صفحه نوشته است اما در این هزار صفحه فقط یک جمله را تایپ کرده است. وحشت در چهره‌ی وندی موج می‌زند. 2. صحنه‌ای که وندی در اواسط فیلم جک را با چوب بیسبال از خود دور می‌کند. او عقب عقب از پله‌ها بالا می‌رود و جک با تمسخر او را دنبال می‌کند. دووال در این صحنه معرکه است. 3. یکی از صحنه‌های مشهور تاریخ سینما؛ جک تورنس با تبر در حمامی که وندی در آن پنهان شده است را می‌شکند. دوربین کوبریک مکررا چهره‌ی وحشت‌زده‌ی وندی را نشان می‌دهد. او جیغ می‌کشد. جیغ می‌کشد. دووال اینجا هم بی نظیر است!

 

2. پرندگان (1964) The Birds

 

تیپی هدرن (بازیگر) و آلفرد هیچکاک (کارگردان)

 

داستان‌های زیادی هست درباره عشق آلفرد هیچکاک به ستاره جذاب دو فیلمش، تیپی هدرن، و اینکه چطور این استاد نابغه سینما با جواب رد شنیدن از این موطلایی زیبا، عکس العمل‌های منفی غریبی از خود نشان داد. هدرن که به عنوان یک چهره تبلیغاتی برای آگهی‌ها معروف شده بود و به قول خودش عایدی خوبی هم داشت، با تلفنی از یک استودیو در هالیوود روبرو می‌شود که او را برای بازی در فیلمی دعوت می‌کنند، بدون آنکه بگویند چه فیلمی و با چه کارگردانی. او را با یک قرارداد در یک اتاق تنها می‌گذارند تا بخواند و اگر موافق بود امضا کند. هدرن قرارداد را امضا می‌کند و تنها زمان شروع کار است که متوجه می‌شود در فیلمی از استاد افسانه‌ای، آلفرد هیچکاک، بازی خواهد کرد. تیپی هدرن در پرندگان، اولین فیلمش برای هیچکاک، نقش ملانی دانیلز را بازی می‌کند؛ دختر پولدار ماجراجویی که به دنبال یک مرد عازم روستایی در حوالی سان فرانسیسکو می‌شود؛ جایی که مورد حمله پرندگان قرار می‌گیرد.

 

اولین سوالی که هدرن پس از خواندن فیلمنامه از دست اندرکاران فیلم می‌کند، این است که این پرندگان به ویژه در صحنه‌ای که او تنها به طبقه بالای خانه می‌رود به چه شکل به او حمله خواهند کرد؟ هدرن پاسخ می‌شنود که این پرندگان مکانیکی خواهند بود. صبح روز فیلمبرداری این صحنه او از هیچکاک می‌پرسد در داستان فیلم اساساً چرا او باید تنها به طبقه بالای خانه برود؟ هدرن گفته هیچکاک برای یک دقیقه سکوت کرد و بعد گفت: «برای اینکه من به تو می‌گویم!» پیش از فیلمبرداری این صحنه هدرن متوجه می‌شود که بجای پرندگان مکانیکی، پرندگان واقعی در این اتاق به او حمله خواهند کرد. نتیجه این صحنه، زخم‌هایی است که هدرن از این حمله‌ها برمی دارد و دچار ترس شدیدی می‌شود. در ادامه فیلمبرداری با پرندگان واقعی در روزهای بعدی، پرنده‌ای به نزدیک چشم او حمله می‌کند. هدرن میانه صحنه می‌ایستد و فریاد می‌زند که دیگر کافی است. او برای مدتی همانجا می‌ماند و می‌گرید. هدرن می‌گوید، همه اعضای فیلمبرداری اتاق را ترک کردند و او را به طرز عجیبی در‌‌ همان میان تنها گذاشتند؛ «شاید از شرم». او می‌گوید این صحنه تنها گذاشتن‌اش را هیچگاه فراموش نخواهد کرد.

 

بعد‌تر آلما همسر هیچکاک از او معذرت خواهی می‌کند. هدرن می‌گوید به او گفتم که تو می‌دانستی و باید جلوی این کار را می‌گرفتی، اما آلما بدون جواب مرا ترک کرد. «البته این چیزی نیست که فقط در مورد من یا در مورد سینما اتفاق بیفتد. می‌تواند برای یک خانمی که در یک کفش فروشی هم کار می‌کند اتفاق بیفتد، اینکه صاحبکار عاشق این خانم بشود و آن خانم علاقه‌ای به این رابطه نداشته باشد. فکر می‌کنم اکثر خانم‌هایی که اینجا هستند چنین چیزی را تجربه کرده‌اند.» این هدرن در مورد عشق وسواس‌گونه‌ی هیچکاک به خودش گفته است.

 

هدرن همچنین گفته که به دلیل فشاری که روی او بوده، پس از فیلمبرداری آخرین صحنه مارنی، گفته است که دیگر هرگز پا در استودیوی هیچکاک نخواهد گذاشت و واقعاً هم دیگر به آنجا بازنگشته است، اما هیچکاک قرارداد کاری او را فسخ نکرده و به پرداخت هفته‌ای ششصد دلار ادامه داده، به این ترتیب هدرن در آن سال‌ها دیگر نتوانسته در هیچ فیلم دیگری بازی کند. «او زندگی هنری مرا نابود کرد، از او متنفرم»

 

3. اینک آخرالزمان (1979) Apocalypse Now

 

مارتین شین (بازیگر) و فرانسیس فورد کاپولا (کارگردان)

 

نحوه‌ی ساخت این شاهکار ضد جنگ فرانسیس فورد کاپولا خود می‌تواند مضمون ساخت یک فیلم دیگر شود. فیلم اقتباسی است از رمان «دل تاریکی» نوشته‌ی جوزف کنراد. کاپولا همواره دوست داشت فیلمی از روی این رمان بسازد. جنگ ویتنام و حواشی بعد از آن کاپولا را ترغیب می‌کند که رمان کنراد را به دل جنگل‌های ویتنام ببرد. اما شروع پیش تولید فیلم همان و نزول بلاهای آسمانی همان. فیلم ده برابر بودجه اولیه برای تهیه‌کنندگان هزینه می‌تراشد. باران‌های سیل آسا چندین بار روند تولید فیلم را مختل می‌نماید. در این میان مشکلات مارلون براندو در نقش سرهنگ کورتز هم قضییه را پیچیده می‌کند.

 

در هر صورت کاپولا مارتین شین را برای ایفای نقش در قالب شخصیت سروان ویلارد انتخاب می‌کند. شین از بازیگران نسل طلایی دهه هفتاد میلادی امریکا است. او با رابرت دنیرو، آل پاچینو، داستین هافمن شروع به کار می‌کند اما متاسفانه هرگز به اندازه‌ی آن‌ها مورد اقبال قرار نمی‌گیرد. شین سر صحنه‌ی اینک آخرالزمان نیز مشکلات فراوانی دارد. از یک طرف درگیر فرآیند طلاق از همسرش است. از طرفی به شدت به الکل اعتیاد دارد و از سویی دیگر وضعیت وحشتناک جوی آزارش می‌دهد. او چندین بار به دلیل فشار کاری با کاپولا دست به یقه می‌شود. و دست آخر سر صحنه‌ی فیلم دچار حمله‌ی قلبی می‌گردد. اتفاقی که در نهایت تیر خلاص را به شین می‌زند. او سکانس پایانی فیلم را با هر مشقتی است به پایان می‌رساند و در جا کامبوج-یکی از لوکیشن‌های فیلمبرداری فیلم-را ترک می‌کند تا به آمریکا برسد. "من فرار کردم! مثل یک زندانی! وقتی به فرودگاه نیویورک رسیدم همان جا افتادم. فکرش را بکنید! بیهوش شدم. بعد که چشم‌هایم را باز کردم دیدم بر روی تخت بیمارستان هستم!" این را شین می‌گوید.

 

اما سرانجام فیلم. به واقع کاپولا هرگز فیلم را به طور کامل تمام نکرد. فیلم چندین بار تدوین شد و البته در حین تدوین نهایی به دفتر جشنواره کن رسید و نخل طلا را برد. فیلم به قدری جاه طلبانه بود که هیچ کدام از داوران آن سال جشنواره تردیدی در اهدای جایزه‌ی اصلی به خود راه ندادند. سخنرانی کاپولا پس از دریافت نخل طلای دومش هنوز مشهور است. او در معرفی این فیلم دیوانه‌وارش گفت: "فیلم من درباره‌ی ویتنام نیست. فیلم من خودِ ویتنام است"

 

4. توتسی (1982) Tootsie

 

داستین هافمن (بازیگر) و سیدنی پولاک (کارگردان)

 

داستانِ اجرا های خارق العاده همیشه در فیلم های تاریک که سیاه ترین لحظات بشر را می پوشانند رخ نمی دهد گاهی حتی یک کمدی سبک (لایت، زیر ژانری فرعی در کمدی) می تواند با حساسیت و اصطکاکِ جلوی دوربین اجرایی بسیار خنده آور و مفرح تولید کند. مانند فیلم توتسی از سیدنی پولاک، فیلمی ضد تعصب جنسی که در آن داستین هافمن نقش یک هنرپیشه‌ی بیکار را بازی می‌کند که لباس جنس مخالف را می پوشد تا نقشی تلویزونی را بدست آورد.

 

داستین هافمن بازیگری است که روش تمام و کمال خودش را دارد و همچنین به عصبانی کردن کارگردان هایی که با او کار می‌کنند معروف است. پولاک با توجه به همین موضوع تقریبا به طور کامل مصمم بود که خودش جای هافمن بازی کند و او را بیرون بیندازد. هر چند پس از مدت کوتاهی کارگردان از این تصمیم پشیمان شد.

 

اما در مورد وسواس به "درست گرفتن صحنه ها" هافمن دائما با پولاک برای هر لحظه از فیلم بحث می کرد. علاوه بر اینکه درگیری های آن‌ها آنقدر خشن و نفرت انگیز که دیگران گفته اند نبوده است، این تنش نوعی کمال گرایی آمیخته با آشتی را تزریق کرد که در انتها هردو قبول داشتند این مصالحه فیلم را بهتر کرد. البته پولاک نیز در فیلم بازی داشت. او نقش نماینده هافمن را بازی می کرد. نماینده ای که همیشه با مشتری بازیگر مشکل‌ساز خود دعوا می کند. این دو زیاد صحنه‌ی مشترک نداشتند اما همان یک دنباله‌ی به یاد ماندنی خلاصه ی ثمره‌ی این همکاری به نظر می آید.

 

منبع: سایت tasteofcinema

 

 

 

 

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مطالب مرتبط

تحلیل سینما

تحلیل تجسمی

پیشنهاد کتاب

باستان شناسی سینما