اختصاصی

  • برندگان ونیز ۲۰۲۲ مشخص شدند، سهم پررنگ سینمای ایران در بخش های مختلف

    هفتاد و نهمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز شنبه شب با اعلام برندگان و مراسم اختتامیه به کار خود پایان داد. این جشنواره در ونیز ایتالیا از ۳۱ اوت تا ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۲ برگزار شد. مستند همه زیبایی و خونریزی (All the beauty and the bloodshed) به کارگردانی لورا پویترس برنده شیر طلایی برای بهترین فیلم در هفتاد و نهمین دو...

این واقعیتِ توخالی ... / نگاهی به فیلم «شاعرانگی» Shi

 

فیلم poetry

خلاصه‎ی داستان: میجا، پیرزنی است که با نوه‎ی بی‎توجه و ناخلفش در خانه‎ای کوچک زندگی می‎کند. او که به تازگی خیلی از کلمات را فراموش می‎کند، متوجه می‎شود که قرار است آلزایمر بگیرد.

علاقه‎ی وافرش به سرودن شعر، او را به سمت کلاس‎های ادبی می‎کشاند و سعی می‎کند هر طور شده است، بتواند شعری بگوید؛ اما خبر ناگواری می‎رسد که میجا را به دنیای بی‎رحم واقعیت می‎کشاند ...

یادداشت: تیتراژ آغازین فیلم، مبدا خوبی است برای رفتن به درون مضمون اصلی این اثر فوق العاده تاثیرگذار؛ آب و هوایی آفتابی و خوب، صدای پرندگان و رودی روان و بچه‎هایی که شاداب و سرحال، کنار رود بازی می‎کنند. این تصاویر در واقع نشان‎دهنده‎ی زندگی هستند. تمام طراوت و شادابی و آرامش این صحنه، ناگهان با عنصری تهدیدگر، بهم می‎ریزد؛  این عنصر تهدیدگر، جسدِ روی آب مانده‎ی دخترکی است که در وهله‎ی اول بچه‎ها متوجهش می‎شوند. در همین صحنه‎ی آغازین، فیلمساز ما را متوجه عنصر دومی می‎کند که همیشه وجود دارد و خواهد داشت.

تناقض از همین جا آغاز می‎شود و مرگ و زندگی، زشتی و زیبایی که البته هر دو هم واقعیتی انکارناپذیر هستند، رودرروی ما و مدتی بعد، رودرروی میجا، پیرزن داستان هم قرار می‎گیرند. هم‎زمان با نشان دادن جسد، نام فیلم هم نمایان می‎گردد: شاعرانگی و این اشاره، قلب داستان را بیش از پیش نمایان می‎کند.  تناقض غریبی که میجا، پیرزن داستان باید آن دست و پنجه نرم  کند. تناقضی که زندگی او را تحت تاثیر قرار می‎دهد و گیجش می‎کند. او پیرزنی است که تنها دمخورش نوه‎ی ناخلفش است و با تنها دخترش، فقط از طریق موبایل ارتباط دارد و بس. زندگی‎اش خلاصه شده در امر و نهی‎های نه چندان تاثیرگذار به نوه‎اش و کار برای پیرمردی علیل که خودش از پس کارها برنمی‎آید. یک زندگی شدیداً تکراری و خسته کننده که به نظر می‎رسد خودش هم‎ چندان از آن راضی نیست؛ اما این میان چیزی وجود دارد که او را از دنیای کوچکش جدا کند و به جایی پر از احساس و شور ببرد. او عاشق شعر گفتن است و این تنها سرگرمی اوست کهpoetry  shi به معنای واقعی کلمه راضی‎اش می‎کند. علاقه‎ای که از بچگی در او ریشه دوانده و رشد کرده است. جایی از فیلم، خودش اشاره می‎کند که پدرش همیشه به او می‎گفته که باید شاعر بشود. پس تصمیم می‎گیرد در کلاس شعر ثبت نام می‎کند. کلاسی که استادش با تمام وجود از زیبایی‎های درون انسان می‎گوید و این‎که باید با دقت به اطراف نگاه کنیم و همه چیز، حتی یک سیب را با تمام وجود حس کنیم و این‎که همه‎ی ما در قلب خود یک شاعر هستیم.

این جملات رویایی و زیبا، سرآغاز سفر پیرزن به دنیایی رویایی و بی‎نقص است. جایی که انگار می‎تواند خودش را از  زندگی رو به پایان و خسته کننده‎اش جدا کند؛ اما واقعیت چیز دیگری است. در صحنه‎ای بکر و هوشمندانه، او که برای پی بردن به علت فراموشی برخی کلمات، در اتاق دکتر نشسته و منتظر جواب اوست، متوجه گلدان گل زیبایی پشت پنجره می‎شود. او از زیبایی گل و احساسی که در او برمی‎انگیزد، صحبت می‎کند اما در پایان صحبت‎ها، دکتر به مصنوعی بودن گل اشاره می‎کند. این تلنگر دیگری ست که هم ما و هم پیرزن را متوجه خود می کند. این دنیایی ست که ما در آن زندگی می کنیم. دنیایی که پیرزن کم کم باید با آن کنار بیاید. و ناگهان آن خبر هولناک از راه می رسد و او ناباورانه سعی می کند هضمش کند. دنیایی که با آن رودرو می شود درست نقطه‎ی مقابل فضایی است که او می‎خواهد خود را در آن غرق کند. او برای دنیای خودش آن‎قدر تقدس قایل است که وقتی در کلاس شعرخوانی، یکی از مردان گروه، حرف‎های زشت اما بامزه‎اش را در غالب شعر برای بقیه می‎خواند و آن‎ها را به خنده وامی‎دارد (مثال دیگری بر دنیای متناقض اما واقعی)، شدیداً عصبانی و ناراحت می‎شود، اما ضربه نهایی جایی است که آن شاعر جوان مست، شاعری که ظاهراً معروف هم هست و جایزه هم گرفته، وقتی می‎شنود استاد کلاس شعر، به شاگردانش از جمله میجا، گفته که همه در درون قلب خود، شاعر هستند، با حالتی مسخره به استاد رو می‎کند و می‎گوید: «تو واقعاً اینو بهشون گفتی؟!» و این جمله، ضربه‎ی نهایی است بر روح نازک پیرزن.

حال او باید با واقعیت کنار بیاید. در واقع باید با زندگی کنار بیاید. حالا از دفترش که همیشه در آن شعر می‎نوشت و سعی می‎کرد احساساتش را بیان کند، به شکل دیگری استفاده می‎کند؛ او روی خطوط دفتر، برای حل مشکش، درخواست قرض گرفتن مبلغ زیادی پول را می‎نویسد. حالا او از دفترش برای پاک کردن آثار یک جنایت استفاده می‎کند. تاکید فیلمساز بروی خطوط دفتر، چه زمانی که او کلمات شعرش را یادداشت می‎کرد و چه زمانی که درخواست قرض کردن پول را یادداشت می‎کند، بر این حرف صحه می‎گذارد. این‎گونه است که داستان و ایده‎های به کار رفته در فیلم به بهترین شکل ممکن در هم ادغام می‎شوند تا قلب اثر به وضوح پیش چشم بیننده آشکار شود. یعنی این‎که نویسنده دقیقاً می‎دانسته که چه می‎خواهد بنویسد و چه می خواهد بگوید و چطور باید بگوید. فیلم با آن سکانسی که پلیس‎ها می‎آیند تا پسر را ببرند، میخکوبتان می‎کند. صحنه‎ای که به زیبایی طراحی و اجرا شده. ضمن این‎که پیش زمینه‎ای هم در ذهن مخاطب صورت گرفته تا وقتی در آن سکانس، میجا و نوه‎اش را در حال بازی می‎بینیم، آنقدرها هم غیرملموس نباشد.

پایان اثر در دیدار اولیه‎ی فیلم، لااقل برای من، کمی گیج کننده بود. میجا در پایان همان سرنوشتی را پیدا می‎کند که دخترک روی آب مانده به آن دچار شده بود. انگار میجا راهی را خودخواسته انتخاب می‎کند تا از شر زندگی خلاص شود و تناقض آمیز (باز هم تناقض!) اینجاست که او تنها کسی است که در آن کلاس، توانسته شعر بگوید. او برای گفتن این شعر، تاوان سنگینی پرداخته و سرانجامی مشابه دخترک مُرده پیدا کرده. در پایان فیلم، شعری که ابتدا از زبان میجا می‎شنویم و و ظاهراً همان شعری است که خودش سروده،  کم‎کم به صدای دختری تغییر پیدا می‎کند که باید همانی باشد که جسدش را در ابتدای کار دیده‎ایم و این یک همانندسازی هوشمندانه از سوی فیلمساز است.

 

 

نام فیلم: شاعرانگی  poetry / shi

بازیگران: جئونگ هی یون، دا- ویت لی و ...

نویسنده و کارگردان: چانگ دونگ لی

139 دقیقه؛ محصول کره جنوبی؛ سال 2010

برنده بهترین فیلمنامه از شصت و سومین جشنواره فیلم کن

 

 

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: دامون قنبرزاده

دیدگاه‌ها  

+2 #1 Guest 1391-08-03 09:41
بسیار عالی بود. فیلم تاثیرگذار، عمیق و لطیف بود و یکی از بهترین فیلمهایی بود که دیدم. از مطلب شما هم لذت بردم. ممنون
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مطالب مرتبط

تحلیل سینما

تحلیل تجسمی

پیشنهاد کتاب

باستان شناسی سینما