اختصاصی

  • برندگان ونیز ۲۰۲۲ مشخص شدند، سهم پررنگ سینمای ایران در بخش های مختلف

    هفتاد و نهمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز شنبه شب با اعلام برندگان و مراسم اختتامیه به کار خود پایان داد. این جشنواره در ونیز ایتالیا از ۳۱ اوت تا ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۲ برگزار شد. مستند همه زیبایی و خونریزی (All the beauty and the bloodshed) به کارگردانی لورا پویترس برنده شیر طلایی برای بهترین فیلم در هفتاد و نهمین دو...

خودِ او/ نگاهی به فیلم looper

 

فیلم looper

خلاصه ی داستان: سال 2044. جو، یک لوپر است. کسی که وظیفه دارد قربانیانی را که توسط گروهی در سی سال آینده یعنی در سال 2074، دستگیر می شوند

و به وسیله‎ی سفر زمان، به سال 2044 فرستاده می شوند، بُکُشد و به عنوان دستمزد، شمش طلا دریافت کند. ماجرا وقتی پیچیده می‎شود که جو مأموریت می‎یابد، خودش را، یعنی خودِ پیرش را از بین ببرد ...

 

 

 

یادداشت: فیلم با همه‎ی پیچیدگی‎های ظاهری‎اش تنها درباره ی یک کلمه‎ی مهم و ازلی ـ ابدی حرف می‎زند: عشق. جو)یِ) جوان، زندگی بی‎ثمر و بی‎مصرفی را می‎گذراند. آدم کُش است و معتاد به مواد. ظاهراً هدفی هم جز جمع کردن شمش‎های طلا و رفتن به کشوری دیگر، ندارد. برای یاد گرفتن زبان فرانسه تمرین می‎کند، اما انگار در این کار هم زیاد موفق نیست. مهم‎ترین کارش این است که در زمان معینی در جای معینی بایستد و منتظر قربانی‎ای باشد که توسط سفر زمان، از سی سالِ بعد به سمت او روانه می‎شود. او هم با یک تیر خلاصش کند، شمش‎ها را بردارد و دنبال زندگی‎اش برود و روز بعد، دوباره روز از نو و روزی از نو. ماجرایی که برای دوستش، سِث، پیش می‎آید، ما را برای گره‎ی که قرار است در ادامه ی داستان اتفاق بیفتد، آماده می‎کند؛ سث از کُشتن سثِ سی سال بعد، سر باز می‎زند و این باعث می‎شود گروهی که مسئولیت اداره‎ی این تشکیلات را به عهده دارند، به خشم بیایند و تصمیم بگیرند سث را به قتل رسانند.

 

looperدر این مرحله، علاوه بر این‎که می‎فهمیم این تشکیلات عجیب و غریب، چگونه عمل می کند وقتی که می‎فهمد کسی، به قول خودشان، "چرخه‎اش را تمام نکرده است"، به شخصیت ترسو و وابسته‎ی جو هم نزدیک می‎شویم؛ او از روی ترس، سث را که در خانه اش مخفی کرده، لو می‎دهد. اما گره اول داستان وقتی انداخته می‎شود که جو با خودِ سی سال بعدش روبه‎رو می شود. از این‎جاست که همه چیز کمی پیچیده می‎شود. باید بیشتر دقت کنید تا این تداخل زمانی را در ذهنتان جمع و جور نمایید. فیلم با این شیوه، ذهن را به چالش می‎کِشد و کاری می‎کند که فکر کنیم. گذشته و حال رو در روی هم قرار می‎گیرند. جو(یِ) پیر، جو(یِ) سی سال بعد، در برابر مرگ مقاومت می‎کند و از دست خودش، از دست قاتلِ جوانش فرار می‎کند چرا که دنبال هدفی است. بعد از تعقیب و گریزها و رو در رو شدن جو(یِ) پیر و جوان است که داستان وارد سطح مهم‎تری می‎شود. سطحی که مضمون اصلی است و این‎همه پیچش‎های زمانی و عقب و جلو شدن‎ها تنها برای بیان آن است و بس. جوی پیر، آمده که از کسی انتقام بگیرد. از مردی که او را "رین میکر" ( باران ساز ) می‎نامد و در سی سال آینده، باعث مرگ همسر مهربانش خواهد شد.

 

گره دوم در فیلم‎نامه، در این لحظه شکل می گیرد و کم کم مضمون مهم داستان، هویدا می‎شود. جو(یِ) پیر، از عشق به زنی حرف می‎زند که او را به زندگی برگرداند. زنی که اعتیاد جو را درمان کرد و با سختی‎هایش ساخت و او را از آدمی ولگرد، آدم کُش، عیاش و بی‎هدف، به آدمی سالم تبدیل کرد. این‎جاست که جو(یِ) جوان خودش را در مقابل خودِ آینده‎اش می‎بیند که عاشق زندگی شده است. از این قسمت به بعد است که نیمه‎ی دوم داستان، آغاز می‎شود؛ جایی که قرار است جو(یِ) پیر و جوان با همکاری هم، سید یعنی پسربچه‎ای را که قرار است در سی سال آینده، تبدیل به رین میکر و قاتل همسر جو(یِ) پیر شود، بُکُشند. لایه‎های عمیق و ظریف مضمون داستان، در این نیمه، بیشتر خودش را نشان می‎دهد. آن پسربچه، انگار تبدیل می‎شود به کودکی‎های جو. انگار حالا نه تنها آینده‎ی او، بلکه گذشته‎ی او هم رو در رویش قرار گرفته‎اند. جایی که او به پسربچه درباره‎ی گذشته‎ی تیره و تارش می‎گوید، بهتر می‎توانیم درکش کنیم. او از مادری می‎گوید که رهایش کرده و پدری که هیچ وقت مِهرش را نچشیده و از زمانی می‎گوید که وقتی خودش را شناخت، تفنگ به دست گرفته بود. جوی جوان که تا به حال هدفی نداشت، انگار کم‎کم جور دیگری به زندگی نگاه می‎کند. عشق مادر به سید، گرمای عشقی را که خودش هیچ وقت در زندگی نچشید، به او می‎چشاند. حالا به جای آن‎که بچه را نابود کند تا انتقام خودِ سی سال بعدش را گرفته باشد، شروع می‎کند به محافظت کردن از پسر در مقابل خودِ سی سال بعد. خودی که حالا انگار تبدیل شده به آدم منفی داستان و فقط به فکر انتقام است. التماس مادر به جو(یِ) جوان درباره این‎که " [ سید ] ممکن است در آینده خوب تربیت شود"، جو را از کُشتن منصرف می‎کند. سید بچه‎ای است که درست مثل خودِ جو، سختی‎های زیادی کشیده و از نیروی جهش یافته‎ای که دارد، در جهت آسیب رساندن به افراد استفاده می‎کند. اما مادری دارد که به خوبی از او مواظبت کند. در صحنه‎ی پایانی که سید با فریادهای تسکین دهنده‎ی مادر مواجه می‎شود که او را به آرامش دعوت و عشق را با تمام وجود نثارش می‎کند، دست از استفاده از نیروی ویران کننده‎ی ذهنی‎اش و کُشتن جوی پیر برمی‎دارد و جمله های عاشقانه‎ی مادر، مثل آب سردی بر او عمل می‎کند. کاری که جوی جوان برای پایان بخشیدن به ماجرا می‎کند، شدیداً تلخ و در عین حال امیدوارکننده است؛ او خودش را می‎کُشد تا اصلاً دیگر جویی در آینده وجود نداشته باشد که زنش کشته شود و او بخواهد برگردد و انتقام بگیرد. او خود را قربانی می‎کند تا بچه‎ای که عشق مادر را چشیده، به زندگی برگردد. اگر او "حالا" نباشد، بهتر از آن است که "بعداً"  باشد و باز هم زندگی بی‎عشق و در حسرت انتقامش را ادامه بدهد. با رفتن او، بچه‎ای باقی می‎ماند که دیگر حتماً رین میکر نخواهد شد. چون عشق مادر را چشیده است. او با این کار، اتفاقاً به زندگی‎اش معنایی می دهد که تا حالا عاری از آن بود. فیلم با داستانی جذاب و پر کِشش، از پس رساندن این مفهوم عمیق، به خوبی برمی‎آید. مفهومی اخلاقی که در سکانس پایانی‎اش، به اوج می‎رسد و تکانتان می‎دهد.

 

نام فیلم: لوپر Looper

 

بازیگران: جوزف گوردن لویت ـ بروس ویلیس ـ امیلی بلانت و ...

 

نویسنده و کارگردان: رایان جانسون

 

118 دقیقه؛ محصول آمریکا، چین؛ سال 2012

 

 

 

 

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: دامون قنبرزاده

دیدگاه‌ها  

0 #1 Guest 1391-08-03 01:14
فیلم گیج کننده ایه هر سال یکی دو تا از این فیلما ساخته می شه. زندگی در آینده یا چیزهای عجیب و غریب دیگر. مثل فیلم تایم که زندگی به زمان وابسته بود و اغلب هم مسخره هستند
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مطالب مرتبط

تحلیل سینما

تحلیل تجسمی

پیشنهاد کتاب

باستان شناسی سینما