برای 77 سالگی پولانسکی با نگاهی به روح نگار
- توضیحات
- نوشته شده توسط سارا حاتمی
- دسته: یادداشت سینمای اروپا
- منتشر شده در 1389-05-28 18:54
رومن ریمون پولانسکی در حالی در آستانه هفتاد و هفتمین سال از زندگیاش میباشد که بی اغراق به فیلمسازی صاحب سبک با ژانر شخصی دست یافته است. پرونده هنری وی نشان می دهد که آثاری چون محله چینی ها،چاقو در آب ،انزجار و حتا تراژدی مکبث در یک سمت در کنار سری دوم شاهکارهای بجه رزمری، دروازه نهم و مستاجر تا چه اندزه در تعریف این شکل از فیلمسازی نمود عینی دارند. هنوز لیست دیگری چون پیانیست ،ماه تلخ ،دوشیزه و مرگ و ..را در دست داریم.
رومن اینبار نیز ترس مالوف و البته مرموزش را در تریلر جاری میسازد که بباوراند این هنوز سینمای اوست.کمترین جمله در خصوص GHOST WRITER می گوید که این اصلا در ردیف شاهکارهای دست اول قرار ندارد و حتی سری دوم را هم رد می کند و باید جزء آثار رده آخر پولانسکی دیده شود.
اما این جمله هرگز نخواهد گفت GHOST WRITER کاری معمولی است. شاید برای ردیف شاهکارهای پولانسکی به چشم نیاید. اما یی شک یکی از برترینهای 2010 است.
بی انصافی است که رگه های سینمای پولانسکی را در کار نبینیم.
فیلم داستان مردی است که سیاست را می شناسد. جدا از داستان اقتباس و حضور نویسندهای چون رابرت هریس که تمام تلاشش را کرده تا رمانش به خطیترین شکل ممکن فیلم شود اما جزئیاتی در کارگردانی و میزانسنها و حتی بازیگری دیده میشود که تأکید کند این کار کسی جز پولانسکی نیست که البته از زاویه نگاه او سیاست را می بینیم. داستان تعریف شده اما میزانسن نهایی را پولانسکی میچیند. البته این را باید خیلی دقیق دید. فضای کلی GHOST WRITER خاکستری، مه آلود و البته سرد که این هم خاصیت سیاست بودگی است. و هنرمندی مردی که داستان بی روح آدام لنگ را در مه و باران تعریف می کند تا جدا از منفور تر کردن دنیای کثیف سیاست و دستهای آلوده سردمدارانش؛ ترسی مرموز به خورد مخاطب دهد را نباید نادیده گرفت. از همان ترسهایی که به تدریج شکل میگیرد و مرموزانه میترساند!
برای شروع اولین سکانس معرف فیلم جایی که روت و ریک در خصوص این می گویند که به آدام لنگ (نخست وزیر سابق انگلستان) رای داده اند و ریک به دوستش پبشنهاد می کند نوشتن داستان لنگ را به عهده گیرد با نمایی تقریبا شلوغ سر وکار داریم.در کل فیلم هم همین هست و پولانسکی کمتر دوربینش را بر شخص تمرکز می دهد و بیشترچون ناظر می خواهد داستانی را که شاید به مستند می خورد روایت کند.از نیمه دوم همه چیز به یک تغییر می رسد. جدا از خط اصلی قصه که از بیرون به درون می آید و نویسنده ناظر را از حاشیه به متن می اورد میزانسن ها و چینش ها هم درگیر تر و جمع و جور تر بسته می شود و حتا جاهایی تب و تابی متغیر فیلم را در بر می گیرد.
اینگونه است که فیلم را میتوان به سه بخش تقسیم کرد. بخش اول که خیلی کلاسیک تعریف و روت وارد دنیای سیاست میشود هرچند در این بخش او یک روح نگار است «نویسنده ای که قرار نیست نامی از او ذکر شود و فقط دستمزدش را میگیرد» فصل دوم ضربه را وارد میکند. مرگ مشکوک مایک نویسنده سابق و احتمال قتل روت را درگیر میکند و بعد رابطه شکل نگرفتهاش با همسر نخست وزیر کشش خوبی برای یک پرش ملزوم میشود.
اما سکانس پایانی و رمز گشایی فیلم و داستان همزمان با انسجام خاصی رقم میخورد.
داستان جنایت و البته خیانت در دقایق آخر رونمایی میشود (اگر چه چند سکانس مانده به آخر سبکی هالیوودی به خود میگیرد) اما سرانجام آن لحظه جادویی سینمای پولانسکی اتفاق می افتد. اوج هنرمندانهای که از او انتظار می رفت. سکانس پایانی. این نما در کنار فیلمبرداری بینطیرش فوق العاده است و اتفاقا موسیقی نیز خیلی به جا بعد از یک سکون جواب میدهد. ایده باد، فضای گرگ و میش خیابانی طویل و باران خورده، و نوشتههایی که در باد پخش میشوند و عابرینی که از پیاده رو به خیابان میریزند بهترین پایان برای این کار است.
اما در مورد شخصیتپردازی و بازیهای فیلم پولانسکی به روش همیشگیاش عمل می کند. انتخاب کارکترهایی که به مرموز بودن کار بیایند. وقتی رابرت هریس نویسنده انگلیسی در انتقاد از تونی بلر رمانش را مینویسد و پو لانسکی آن را به آدام لنگ تغییر میدهد برای این کارکتر مردی را برمیگزیند که به غیر از شباهتهای معمول چیزی را در درونش مخفی کند. این را حتی در ریاکشنهای تند و هیجانی برازان میتوان دید. نه خندههایش را می شود جدی گرفت و نه فریادهایش؛ و او چونان سیاست جدا مانده است. برای همین هم پولانسکی الیویا ویلیلمز را وارد می کند و این پیرنگ را تغییر می دهد. فضا سرد و بیروح است و این را اینجا در چهره زن و دوگانگیاش می بینید. پس باید بازی او را خیلی درخشان تر از دیگر کارکتر ها دید.پولانسکی میتوانست تاکید بیشتری بر برازان کند اما او مهره ها را طوری تغییر میدهد که دنیای بیرونی سیاست.
و این امتیاز فیلم است. اما حس و حال کارکتر اصلی خیلی بیروح تر از مردی است که وارد این دنیا شده است. هرچند او از آغاز هم این شغل را تحمیل شده می دید اما تا پایان یک ناظر میماند و مرگش هم در خارج از دوربین رخ میدهد. هرچند نوع نگاه این کارکتر و گیجی شدگیش در دنیای سیاست خوب در آمده اما همچنان جاهایی لنگ می زند.
جزیره،باران،مه در کنار انتخاب لوکیشنهای جذاب و در عین حال گنگ بیشترین عنصری است که به دنیای پولانسکی پهلو میزند. میزانسنها اغواگرانه تعریف میشوند .پولانسکی هم میداند که این گنگی تصویر را باید به خورد آدمهایش هم بدهد.
هرچند اثر گاها (به خصوص در نیمه اول فیلم) خشک و بیتحرک است اما به شیوه سایر آثار سیاسی این فیلمساز فرانسوی-لهستانی است. شما در پیانیست که شاید سیاسی ترین اثر وی است یا حتی مرگ و دوشیزه هرگز نمیبینید که فیلم مغلوب سیاست شود.
اگر در آنها نوع درام قوی بود اینجا اتفاقا با پرهیز از ورود به این دنیا سعی میکند سیاست را به فیلم بیاورد نه فیلم را به سیاست ببرد و این یعنی سینما. آدمهایی که میخواهند شعار دهند اینجا یا سکوت میکنند یا از دور دیده میشوند و فیلم هرگز تریبون را به آنها پیشنهاد نمیکند در حالی که این قبیل آثار از آغاز تا پایان درگیر این قبیل شعارها و فضاها میشوند. همین جزییات است که فیلم را از درافتادن به یک اقتباس خشک و یا یک کار سخیف معمول نجات میدهد. اینجاست که باید گفت این فیلم هنوز کار پولانسکی است.