قدرت رسانه بر پادشاهی انگلستان / نگاهی به سخنرانی پادشاه
- توضیحات
- نوشته شده توسط تحریریه آکادمی هنر
- دسته: یادداشت سینمای اروپا
- منتشر شده در 1389-12-22 12:16
سبحان یحیایی
فردگرايي و روايتهاي فردي، در اسكار ٢٠١١، بيش از پيش به چشم ميخورد. قوي سياه Black Swan و سخنراني پادشاه The King's Speech، به عنوان دو نامزد اصلي كسب بهترين فيلم اسكار، هر دو داراي پرداخت روايي، ژرفنگري به احوالات دروني شخصيتهاي اصلي خود بودند كه در يك فيلم رقصندهي باله و در ديگري پادشاه انگلستان بود. گويا اين روزها كشف زواياي پنهان روحي و عاطفي شخصيتهاست كه مورد توجه منتقدان و مخاطبان سينما واقع شده است. البته ميبايست اذعان كرد كه بازيهاي گيراي ناتالي پورتمن و كالين فرث نيز سهم شايان توجهي در جذابيت اين نوع روايي داشته است.
طرح اوليهي داستان سخنراني پادشاه هيچ كشش و گيرايي روايي ندارد و اين هنر مؤلف-چه ديويد سيدلر در مقام نويسنده و چه تام هوپر در جايگاه كارگردان- است كه اين اثر را بدل به اثري جذاب و خوشساخت كرده است. روايت فيلم با ناتواني آلبرت -فرزند پادشاه انگلستان- در سخنراني در ورزشگاه ومبلي لندن آغاز ميشود. عصر راديو آغاز شده و روزهاي روايت داستان، نزديك به هنگامي است كه صنعت تبليغات گوبلزي نازيسم هيتلري نهايت استفاده را از اين رسانهي همگاني خواهد كرد. سخنرانيهاي هيتلر كه از راديو فرياد ميزند، ارتشي را به روحيه و اراده مسلح ميكند كه پيش از اين جز در اجتماعات كوچك، امكان چنين امري نبود. مردمي را با پيشوا همدل ميكند كه بسيار بيشتر از تصوير، با صداي او خو گرفتهاند. در اين وادي رقابت، جرج پنجم نيز در انگلستان، اولين پادشاهي است كه از دريچهي راديو با مردمش سخن ميگويد و پادشاهي انگلستان را ناگزير از ارتباط با مردمش از مسير راديو ميبيند. در اين ميان، لكنت و ناتواني آلبرت فرزند بزرگ پادشاه، ابهاماتي را در جانشيني پدر ايجاد ميكند و در آخر، پس از مرگ پادشاه، اين ديويد، برادر كوچكتر آلبرت است كه بر تخت شاهي تكيه ميزند، نه آلبرت.
ذات يك رسانهي جمعي است كه موهبت پادشاهي را از آلبرت ميگيرد و آن را به بردار كوچكترش ميسپارد. اينجاست كه ماهيت راديوست كه براي جانشيني جرج پنجم تصميم ميگيرد، نه شوراي سلطنتي. چه اگر نيم قرن پيش از اين بود، يقينا لكنت آلبرت اصلا براي پادشاهي او مانعي به حساب و حتي چندان به چشم نميآمد. در اين مسير و براي رهايي از اين آفت كلامي، آلبرت به اصرار همسرش سراغ گفتاردرمانگري به نام ليونل لاج -با بازي جفري راش- ميرود كه استراليايي است و ريشههاي روانكاوي فرويدي و تكنيكهاي تداعي آزاد با تكيه بر آموزههاي زبانشناسي جديد روشي است كه او براي درمان پادشاه به كار ميگيرد. اين ارتباط شخصي كه در اين ميان شكل ميگيرد و پادشاه را به دفتر كار محقر ليونل ميكشد و دوستي كه بين پادشاه و مرد عامي –بر مبناي الگوي پادشاه و گدا- شكل ميگيرد، بخشي از جذابيت روايي داستان است.
مخاطب سرخوش از اين ميشود كه آلبرت پس از پادشاه شدنش، ليونل را به قوانين قصر و حرفهاي اسقف دربار ترجيح ميدهد. اين ارتباطات بين فردي است كه جنس گيرايي دارد و مخاطب با ليونل همذات پنداري ميكند و روياي بر صدر نشستن و قدر ديدنش را در كاميابي ليونل پيدا ميكند. داستان داراي هيچ نقطهي عطف پررنگي نيست كه مسير روايت را دگرگون كند. نويسنده بيش آنكه نگاه روندي را بر روايت خود حمل كند كه با نقاط عطف، دچار واژگوني و يا فراز و نشيب شود، با نگاه روايت فرايندي به شكلگيري ارتباطات انساني و پرداخت عميق به ابعاد عاطفي و احساسي شخصيت اصلي داستانش ميپردازد.
آلبرت با كمك ليونل ميتواند بر ناتواني گفتاري خود چيره شود و آنگاه كه برادر كوچكترش ديويد، در پي اصرار به ازداوج با زني مطلقه، مجبور به استعفا ميشود، در جايگاه پادشاهي انگلستان قرار گيرد و پس از اعلان جنگ رسمي انگلستان به آلمان، از راديو سخنراني موفقي را براي مردمش ايراد ميكند. اما اين نقطهي اوج داستان نيست، تنها فرايندي است كه به پايان رسيده است..
دیدگاهها
یک بار دیگر نگاهی انداختم به موضوع مطلب که نکند من اشتباه کرده ام. اما نه. عنوان این است :" نگاهی به سخنرانی پادشاه ".
سوال من این است: نویسنده ، از چه منظری نگاهی به سخنرانی پادشاه داشته است؟روایی؟ انتقادی ؟ یا؟
به هر روی ، آنچه خواندم روایتی از داستان فیلم بود و دریچه ی تازه ای بر من نگشود.