وقتی قیصر به نفس نفس زدن افتاد ...
- توضیحات
- دسته: یادداشت سینمای ایران
- منتشر شده در 1390-03-24 16:51
سینمای کیمیایی تاریخ مصرف دارد. یعنی دربارهی شرایطی است که با گذر زمان چه خود آثار و چه داوری نسبت به آنها فراموش میشود.
واکنش کیمیایی به آنچه که در پیرامونش اتفاق میافتد البته در سالهای اخیر و به ویژه پس از فیلم اعتراض کمتر از همیشه شده است. او برای اینکه مخاطبین آثارش را عین سالهای دور بر روی صندلی میخکوب کند، دست به دامان شیوههای روایتی به روزتری شده است.
به شخصه معتقدم مخاطبین سینمای کیمیایی سه دستهاند. اول آنان که از سال 1348 و پس از قیصر پابهپای فیلمساز پیش آمدهاند و به همراه او بالغ شدهاند. این دسته از همان ابتدا بینش خاص کیمیایی را دوست داشتهاند؛ با توجه به جو عمومی زمانهاشان اسیر قهرمانپرستی، ناموس و فرهنگ اجتماع غالبشان بودهاند؛ اما دستهی دوم نیز از همان سال 1348 به خیل دوستداران کیمیایی پیوسته اند که به دنبال عمق مفهومی دیگر در آثار او بودهاند. نوعی لحن اعتراضی و انقلابی که در آثار اولیهی او میدیدند. این دسته مخاطبین خاصی بودند که در مقابل اثر ضعیفی از فیلمساز محبوبشان مانند دستهی اول ساکت نمیماندند و اعتراض میکردند. همان افراد اکنون از کیمیایی و سینمایش روی برتافتهاند و دیگر او را صدای اعتراض زمانهی خودش نمیدانند و اما دستهی آخر فارغ از بحث ساختاری آثار کیمیایی آنهایی هستند که نسل پس از انقلاب ایران محسوب میشوند. این دسته غالب فیلمهای قبل از انقلاب کیمیایی را دیدهاند و اکنون با نگاهی نوستالژیک سینمای او را دنبال میکنند. بحث من بر سر همین دستهی آخر است. یعنی همان افراد که با فیلمهای ضیافت، اعتراض و مرسدس به وجد آمدهاند و در مقابل با تماشای فیلمهای سربازان جمعه، حکم و رئیس سرخورده شدهاند.
لحن دوپاره و چندپهلویی که کیمیایی در این چند فیلم اخیرگرفته است، شاید محصول همان عدم درک درستش از علایق مخاطبین دستهی سوم آثارش باشد. زمانی فیلمهای کیمیایی را با قهرمانانش میشناختند؛ همانطوری که قیصر، سید، قدرت، امیرعلی و... بین تودهی مردم محبوب بودند خود کیمیایی نبود و این همان معضلی است که شاید او را واداشت در فیلمهای اخیرش به بسط دادن حضور شمایلهای سینمایش بر روی پرده بپردازد؛ البته این به معنی دست شستن او از علاقهی پیشینش به هیچ وجه نبود؛ بلکه بیشتر مانوری به نظر می رسید برای اعلام موجودیتی دوباره در عرصه ی فیلمسازی. رفتن به سمت سینمایی با ساختاری گسسته و شاید تعمدا آشفته و همچنین بهره بردن از نویسنده و فیلمسازی همچون اصغر فرهادی در بازنویسی فیلمنامهی محاکمه در خیابان -هر چند هم پایان بندی تلخ همان فیلم را هم به پای فرهادی بنویسند- بینش جدید کیمیایی را به آثارش نشان میدهد. فیلمسازی که علیرغم جایگاه انکارناپذیرش در تاریخ سینمای ایران در این چند سال اخیر بارها به خشک شدن خلاقیت و شعاری شدن درونمایهی آثارش محکوم شده است. او در این سالها بیشترین ضربه را از فاصله گرفتن دغدغههایش با ذهنیت مخاطبین آثارش -به جز دسته ی اولی که صحبتش شد- خورده است. برای پوشاندن همین فاصله هم دست به دامان همان کسانی شده که بیشترین طیف مخاطب سینمای خاص اجتماعی حال حاضر را به خود اختصاص داده اند؛ زیرا انگار اکنون آن اشخاص بهتر از جناب کیمیایی شرایط را درک می کنند و جامعه و سلیقههایش را میشناسند. هر چند او باز مصرانه تلاش کند از تهماندههای خاکسترِ مرام و معرفتی که خود بازماندهی آن است، قهرمان بیبو و بیخاصیتی بیافریند که چاقو در دستش بگیرد و دنبال مردی باشد که در گذشته با عروسش رابطهای مبهم داشته است. بله،اعمال دیوانهوار پولاد کیمیایی در فیلم محاکمه در خیابان در نظر همان مخاطب دستهی سوم که دیگر از تکرار چنین مضامینی در تار و پود هنر مورد علاقهاش خسته شده، خندهدار به نظر میرسد و این همان چیزی است که فرهادی به درستی پیشبینیاش میکند و آن پایانبندی مخصوص خودش را به فیلم تزریق مینماید و کیمیایی لاجرم میپذیرد که زمانه، زمانهی او و اندیشههایش نیست. انگارکه به سختی باورش شود که دیگر نباید انتظار داشته باشد مخاطبش پا به پای تازه داماد عاصی شدهاش در فیلم در انتظار یافتن و محاکمهی عبد باشد. دیگر کاملا روشن است که چرا کیمیایی سعی میکند شیوهی روایت و ساختار فیلمهایش را در این چند سال اخیر تغییر دهد و حتی در این میان مبهم سخن بگوید و پیچیده به نظر برسد. البته در اصل هم سخنش همان سخن قیصر باشد و تغییر چندانی نکند هرچند کمی به روزتر هم جلوه کند و ملایم تر باشد. قطعا که کیمیایی فیلم ساز باهوشی است. او میداند که شکست خورده اما سعی نمیکند خود را به زمین بیندازد و تسلیم شود. به هر زحمتی که شده خود را سمت یک دیوار میرساند و یکی از دستانش را به آن تکیه میدهد. جرم انگار که حکایت همین دیوار کذایی است. هرچند که هنوز هم پر است از مولفههای آشنای سینمای او. خرده داستانهایی از رفاقت، خانواده، معرفت و خیانت در کنار دغدغهای جهان شمولتر که همان نشان دادن چگونگی تبدیل شدن تصمیمات و مسیرهایی ساده و شخصی به عقدههایی انقلابی و همهگیر در روحیات مردم یک سرزمین است. دغدغهای که متاسفانه در زیر سنگینی همان خرده داستانهای همیشگی سینمای کیمیایی کم آورده و از اصل قضیه دور شده است. کلیشههایی که هنوز کیمیایی از بازگویی مکرر آنها خسته نشده است و بالعکس مخاطبش را خسته کرده است؛ البته به جز همان دستهی اولی که در این سالها فقط فیلمساز را تشویق کرده و اصلا خم به ابرو نیاورده است که اینها را سالهاست میبیند و میشنود و باز هم دوباره میبیند و دوباره میشنود.
عین سابق و تمامی فیلمهای چند سال اخیر کیمیایی از سربازان جمعه به این سو، درونمایهی جرم مبتنی بر انگارههایی بسیار دورتر از فرهنگ حال حاضر است؛ البته در این میان کیمیایی بالاخره با درک این موضوع زمان وقوع حوادث فیلمش را به قبل از انقلاب برده و اینگونه لااقل از ابهام و چندگانگی آن نزد مخاطب نسل سوم بعد از انقلاب کاسته است. نسلی که مشکلات و کمبودهای حال حاضر جامعهای که در آن زیست میکند را بهتر از فیلمساز میشناسد و این دیگر نیازی به اثبات کردن ندارد.
فارغ از این بحثها، در کل جرم فیلم خوبی نیست و جدا از آشفتگی در روایت و چندپارگی و کاریکاتورگونه بودن برخی از شخصیتهایش از طرف همان درک نشدن نیز به شدت رنج میبرد و این رنج جانکاهی است. کیمیایی در جرم انگار که از شرایطی که برای خودش پیش آمده، عصبی شده باشد، به نشان دادن تمامی آن چیزهایی دست زده است که سالها به صورتی کلیشهوار جمعشان کرده است. فیلم مملو از این قسم کلیشهها است. کلیشههایی که گاها به شوخی اَنگِ مولف بودن را به پیشانی کیمیایی میزنند و همانها هستند که بی اختیار تهماندهی خلاقیت ذهن او را میگیرند و چنین محدودش میکنند. زبان فیلم هرچند مربوط به گذشته است اما حتی تند و تیزی کیمیایی اواخر دههی 40 و دههی 50 را در نقد کاستیهای اجتماعی را نیز ندارد.
از ترسیمات خود واقعا متأسفم و امیدوارم اشتباه کرده باشم؛ اما انگار که قیصر به آخر خط رسیده باشد. گفتمان او و بالطبع کیمیایی دیگر کارکردی ندارد. در اصل جرم میراثدار نفسهای آخر قیصر در آن کوپهی خالی و دلمردهی قطار ساکنی به نظر میرسد که هرگز شاید دیگر در انتظار هیچ جنبش دوباره ای نیست... درست است! سینما بسیار بیرحم است آقای کیمیایی، بسیار...
دیدگاهها
شاید فرهادی نامی توانسته با جدایی نادر از سیمین جدایی ایرانی را از روشنفکری بومی معالجه کند و به قول شاملو مدرنیته را حاضر و آماده در بشقاب نبیند که به او تعارف می شود.
رفیق : سینما هنری است که مرز عشق و خیال را با بصیرت و شعور انسانی به باریکی مویی کرده است...
هراکلیتوس می گه : در یک رود 2 بار نمی توان پا نهاد . چرا که بار دوم , نه رود همان است که بود , نه تو ...
کاملا باهات هم عقیدم آقای اعلایی.
به حسین منصوری: ایول واقعا همه خسته شدیم از این آدما که سال هاست فکر می کنن سینما رو می فهمند و نمی فهمند تا کی باید نسل جدید فکر کنه باید دنباله رو نسلی باشه که فقط به فکر خوراندن افکار خودشون به ما باشند.
به رامین اعلایی: ممنون بابت نوشتت
جرم یکی از بزرگترین فیلمای سینمای ایران است دیدید که علی معلم چه جوری جلوی فراستی ایستاد
سینمای کیمیایی تاریخ مصرف داره؛ این واقعیتی هست که باید باش کنار اومد! کیمیایی مدل ایرانی سام پکین پاست که بنظر من مروج خشونته! کافیه برخورد قیصر رو در قبال برادرای آب منگل رو 2باره ببینید! قیصر همه رو سلاخی میکنه، تا به حقش برسه و تمام این صحنه هم با خشونت تمام نشون داده میشه.... قیصر که قهرمان همیشگی کیمیاییه! کیمیایی همیشه ساده ترین راهو برای نشان دادن ولقعیت اجتماعی(اگه بشه اسمشو واشعیت گذاشت البته!) انتخاب میکنه!
بازم تبریک میگم به کسی که این مطلبو نوشته؛ هر چند برخی جاهاشو قبول ندارم اما منصفانه نوشته شده.. یا حق