ارمغان خلاء در آثار فیگوراتیو رعنا فرنود
- توضیحات
- نوشته شده توسط عاطفه یزدانی
- دسته: یادداشت نقاشی
- منتشر شده در 1401-04-03 02:06
رعنا فرنود همواره در آثار خود؛ هر دو فضای انتزاعی و فیگوراتیو را تجربه کرده است و پس از فواصلی خودخواسته، از انتزاع به فیگور و از فیگور به انتزاع به خلق اثر پرداخته است. کنکاشهای نقاشانه او میان فضای انتزاعی و فیگوراتیو، زبانی تصویری را برای او خلق کرده است. در این چشمانداز تصویری؛ آثار فیگوراتیو هنرمند دارای جانمایهای منحصربهفرد در مجموعههای کاری او و سایر نقاشان نوگرای ایران است. بهخوبی میتوان دید که نقاشیهای فیگوراتیو رعنا فرنود تغزّلی سنتی را دنبال نمیکنند، درپی ساختارهای بازنمایانه نیستند و یا حتی در قامت هیجان حاصل از اکسپرسیو رنگ و فرم متوقف نمیشوند. این آثار دغدغه بازنمایی زمان و مکان را ندارند و در پی خلق جهانی بازنمایانه نیستند. فرنود در نقاشیهای فیگوراتیو خود، گویی با خونسردی و دقت همیشگیاش نسبت به محیط، فضا و ماهیت نقاشی، تلاش میکند بهجای بازنمایی آدمها و اشیا، اینبار تنشها و روابط درونی انسان را بر سطح بوم ظاهر کند. تنشهایی که هرکدام بهفراخور موقعیت و فرمی که هنرمند برای اثر در نظر دارد، دستخوش تغییر و معنایی تازه میشود، معنایی که مخاطب را با فرازونشیب درونی پرتره تصویرشده همراه میکند. برخی از این آثار خودنگاره نام دارند و برخی بدون عنوان هستند، اگرچه مجموعه آثار فیگوراتیو او؛ خودنگارهها بیشتر به این خلاء درونی نقب میزنند، امّا این روح جستجوگرانه و هستیشناسانه در غالب این آثار خودنمایی میکنند.
آثار فیگوراتیو هنرمند
رعنا فرنود از جمله هنرمندان نوگرای زن ایران است که از همراهی هویت و تصویر نقاشانه خود با جریان غالب نقاشی دوری جسته و توجه به جهان شخصی و بینش درونی خود را بر این امر ارجح دانسته است. او پیوست تجربههای مختلف دورههای فیگوراتیو و انتزاعی در مجموعههای کاری خود، همواره بر ایجاد فضایی که خلاء درونی اشیا و انسانها را بازنمایی کند، تأکید داشته است. در حقیقت مطالعۀ مسیر حرفهای رعنا فرنود نشان از هنرمندی دارد که همواره بهروز است؛ بیآنکه خویش را در آفت شبیه دیگران بودن گرفتار سازد. در مرحلهای که تجددگرایی در نقاشی یکهتازی میکرد، او به طبیعت روی آورد و در مقطعی که نقاشی سمت و سویی سنّتگرایانه به خود گرفت و به فیگوراتیو مایل بود، او به آبستره پرداخت و این امر وی را نسبت به همنسلان خود در تناقضی قابل ستایش قرار دارد. تناقضی که از او یک هنرمند درونمحور میسازد. او از ساحت واقعگرای هستی به ذات و رنج و زخم عمیق آن حرکت کرد، به خلق فیگورهایی معلق رسید و بطن و سرشت این پیکرهها را با روحی آزرده و مخدوش در فضایی تروماتیک قرار داد. فضایی که آبستن هیجان تصویر و امتداد آن در ذهن و درون مخاطب نیست، بلکه تصویری شفاف از فرزند و میوۀ رنج و جراحات را بازنمایی میکند.
جانمایهای از خلأهای انسانی
لوسین فروید در جملهای میگوید: «هیچکس چیزی (دیگر) را بازنمایی نمیکند. همه چیز خودزندگینگارانه است...». اگر از چشماندازی که فروید از پی تجربه و هویت نقاشانۀ خود سخن میگوید به آثار فرنود بنگریم؛ میتوان آثار او را نوعی «خوددروننگاری» نامید. خودی که تنواره بودن را در کالبد رنجها و کراهت تمام نشدنی آنها گنجانده است و از تهاجم، زشتی و جنون حاصل از آن هراس چندانی ندارد. نیّت او از نمایش اغراقهای مهیب و غریب این بدنها و تأکید بر تکهتکه بودن آنها بازنمایی و شرحی نقاشانه بر وضعیت حیران و بغرنج انسان امروزی است. هنرمند ریخت، شاکله و ساختار مرسوم پیکره را از آن میگیرد و این فقدان را گواه لکۀ سیاه درونی آدمی میسازد. خلاء عمیق و جانکاهی که حاصل و آوردۀ عصر حاضر است. خلائی که هنرمند آن را بر سطح دوبُعدی بوم برای مخاطب خویش به ارمغان میآورد. پیکرههای درهمتنیده و رنجور آثار رعنا فرنود موجودیت خود را از مفهوم رنگ و ساختار قدرتمند خط تغذیه میکنند و در این موجودیت خطوط درهمبافته از یک سو و قطعه قطعه بودن بدنها از سوی دیگر نشان از بازی تصویری هنرمند در راستای بیان واقعیت شرایط انسان دارد و به بازتولید پیچیدگی لایههای درونی آدمی و بیان هویت متناقض، اخته شده و عقیم آن میپردازد و توجه او به این سویۀ واقعی و ملموس انسانی، آثار او را در زمرۀ معدود آثاری قرار میدهد که فرزند زمانۀ خویشاند. او برای ترسیم پیکرههای آثار خود، فضایی را خلق میکند که مکان را بلعیده است، از این رو پیکرهها اغلب معلق هستند و تعلیق آنها تأکید مضاعفی بر واقعیت روانی آنها است. او مرز میان اسطوره و تمثیل را بر این پیکرهها ضمیمه میکند و این امر را دستاویزی قرار میدهد تا پیکرهها از درون خود ناظر به امری بیرونی باشند. گواهیدهندۀ مختصاتی باشند که چشم توانسته نقطۀ کور خود را در آن ببیند و این نقطۀ کور را ماهیت و هویت خود بداند و با تکیه بر درون خود و تمامی وجوه آشکار و پنهان آن به هستی نگاه کند. حرکت درونی نقاش از بازنمایی امر واقعی به سمت تمایل به وجوه نمادین چیزها، گواه نگاهی درونی و گاه انتقادی به آدمها و جامعه است. آدمهای رعنا فرنود جوهر جسمانی خود را در هبوطی حیوانی مکرر میکنند و روایتی دلانگیز را از ساحل زندگی به دست نمیدهند، بلکه در تلاطم شبی طوفانی هراس خود را یادآوری میکنند، هراس از تعلیق، تنهایی، افول و درد که تجلی نگاهی درونی به سویۀ نه چندان روشن وضعیت آدمها در جامعه دارد. کیفیت و جوهر خط در متجلی ساختن این نگاه نقشی کلیدی دارد. نحوۀ مواجهۀ هنرمند با خط و بازی تصویری با وضعیت و حالت آن نشان از تبحر و مهارت نقاشانۀ هنرمند دارد. شیوۀ رنگگذاری و ترکیببندی پیکرهها، فرم و نحوۀ قرارگیری آنها در کادر تصویر، بر توانایی او در آگاهی از ذات و اهمیت رنگ و وجوه شماتیک آن صحه میگذارد و جملگی این ویژگیها و خصایص از رعنا فرنود هنرمندی متفاوت ساخته است. او جزء نخستین نقاشان زن ایران است که با بسیط ساختن فضای گروتسک در آثار خود به خلق عجایبالمخلوقات پرداخته و ساحت درونی آن را فدای گروتسک تصویری نساخته است. در حقیقت بیش از آنکه در سطح و لایۀ ابتدایی تصویر و اکسپرسیو ناشی از آن متوقف شود، آن را بدل به تنپوشی میسازد تا ذات پیکرهها و آدمهایش را درون آن بریزد و هستی واحد این ظرف و مظروف را در خوانشی بیواسطه و عریان مقابل چشم بیننده قرار دهد.
منابع:
امیرابراهیمی، ثمیلا (1392)،هنرمندان برای چه خودنگاری میکنند ، فصلنامۀ حرفههنرمند ،شمارۀ49، زمستان.
کیارس، داریوش (1389)، نگاهی به آثار رعنا فرنود در گالری اعتماد، حیرت حیوان، دوهفتهنامۀ تندیس،شمارۀ189، آذرماه.
موریزینژاد، حسن (1385)، هنرمندان معاصر ایران، دوهفتهنامۀ تندیس، شمارۀ82، شهریورماه.